ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمودبن المظفربن ابی توبه . ملقب به نصیرالدین . از مشاهیر وزراء سلطان سنجرو از فضلاء وزراء. او به سال 521 هَ . ق . متقلد وزارت شد و در سنه ٔ 526 معزول گشت . خوندمیر در دستورالوزراء آرد: او در فنون عقلی و نقلی خصوصاً فقه شافعی بغایت متبحر بود و بدانستن سایر اقسام فضیلت و فن استیفا و سیاقت باهی و مفتخر. پیوسته برعایت اهل فضل و کمال اقدام مینمود و قاضی عمربن سهلان الساوجی بصائر نصیری در علم حکمت و منطق به نام او تصنیف فرموده . در جامعالتواریخ مستور است که : نصیرالدین محمود در اوایل حال به امر اشراف مطبخ و اصطبل سلطان سنجر می پرداخت و چون از عهده ٔ آن مهم کما ینبغی بیرون آمد سلطان او را مشرف جمع و خرج ممالک ساخت . بعد از آن متقلدمنصب جلیل القدر وزارت گشت . اما بواسطه ٔ جبن و خشیت طالب علمانه که در طبیعتش مرکوز بود مهام وزارت را کماینبغی سرانجام نتوانست نمود و سلطان او را از تکفل آن امر معاف داشته و نوبت دیگر منصب اشراف ممالک را بدو رجوع فرمود و نصیرالدین تمشیت آن شغل را به پسر خود شمس الدین علی بازگذاشت . در این اثناء بعضی از امراء و ارکان دولت او را بر آن داشتند که قصد مقرب الدین جوهر خادم که در سلک اعاظم اعیان حضرت سنجری ملتزم بود نماید و او باغوای امراء مغرور گشته . آغاز تقریر کرد و بواسطه ٔ بعضی از نواب بعرض سلطان رسانید که : جوهر بسیاری از اموال سلطانی و متوجهات دیوانی را بی سندی معتبر تصرف نموده و در مدت اختیار بر خیانت بیشمار اقدام فرموده . سلطان حکم فرمود که امرای عظام ارکان دولت بتمام مجمعی ساخته ، بپرسش آن مهم قیام نمایند و چون آن مجلس منعقد شد و بعضی از تصرفات جوهر خادم را تقریر کرد ثقةالدین ابوجعفر که وزیر و نایب جوهر بود درصدد جواب آمده بر زبان راند که : دوهزارغلام در تابین مخدوم من بسر میبرند و او را بحسب ضرورت جهت مایحتاج آن جماعت از هرممر که میسر گردد چیزی می باید گرفت چه تأخیر و تعویق در سرانجام مهام غلامان موجب اختلال احوال مملکتست و تو که دوات زرین مرصعدر پیش و پشت در مسند جلالت وزارت نهاده بودی بایستی که بر وجهی ضبط اموال ممالک کردی که کسی را مجال تصرف و تقصیر نماندی نصیرالدین گفت : مرا در وقت وزارت حکمی نافذ نبود و توقیع من وقعی نداشت . ثقةالدین جواب داد که : فوتی که در ایام وزارت کردی در اوقات اشراف تلافی نتوان کرد. القصه در آن روز بین الجانبین قیل و قال بسیار واقع شد و چون کیفیت جواب و سؤال بعرض سلطان رسید مسعوف استکشاف آن حال گشته فرمود که : منازعان در حضور من مناظره نمایند تا حقیقت سخن هریک ظاهر شود و حکم همایون از مکمن عدالت موافق مدعای او صدور یابد. جوهر خادم از استماع این سخن در بحر اضطراب افتاده و بامیرعلی خیری که منصب حجابت داشت و بواسطه ٔ ظرافت و ندیمی بغایت گستاخ گشته بود التجا نمود و در اصلاح آن مهم استمداد کرد. علی خیری گفت : مصلحت چنان است که بترتیب جشنی پادشاهانه قیام نمائی تا من سلطان را بلطایف الحیل بمنزل تو آورم آنگاه آنچه اعداء داعیه دارند که بزجر از تو بستانند از نقد و جنس بمجلس آورده پیشکش کنی و غالب ظن آن است که برین تقدیر زبان اعداء کوتاه گشته منصب و ناموس تو برقرار ماند جوهر این سخنان را بسمع قبول استماع نموده طوی عظیم ترتیب داد. و علی خیری در روز معهود بخدمت سلطان شتافته و بادای کلمات هزل آمیز و سخنان فرح انگیز سلطان را مبتهج و مسرور ساخته در آن اثناء بسمع اشرف اعلی رسانید که : دو غلام سیم اندام که «ولدان مخلدون » اگر از لطافت رخسار و حلاوت گفتار ایشان خبر یابند غرق خجالت گردند چنانکه : جهت پیشکش خداوند عالم خریده ام اگر منت برجان بنده نهاده ببنده خانه تشریف آورند نقد جان را نثار کنم مصرع :
که بنده بنده ٔ تو بنده خانه خانه ٔ تست .
سلطان رقم قبول بر ملتمس علی خیری کشیده بعزم وثاق او سوار شد و حال آنکه منزل جوهر خادم بر سر راه بود چون سلطان بدانجا نزدیک شد علی خیری نوبت دیگر زبان بمطایبه گشوده گفت : بندگان سلطان را باور آمد که من بعرض رسانیدم که دو غلام قمرپیکر جهت پیشکش خریده ام . مرا که فلسی به دست نیست و از مطبخ من غیر دود دل نوکران گرسنه دودی برنمیآید چگونه پادشاه ربع مسکون را طوی توانم کردو پیشکش توانم نمود و مال بسیار و غلامان گل عذار و کنیزکان زهره جبین و نفایس روی زمین در خانه ٔ این نیم سوخته ٔ سیاه یعنی جوهر خادمست . اگر منزل ظلمانی او ازفرّ سلطانی منور گردد جمیع اسباب عیش و عشرت و نقد و جنس بی نهایت در ساعت میسر شود و درین باب اطناب نموده سلطان بخانه ٔ جوهر تشریف برد. جوهر آنچه توانست و مناسب دانست بنظر انور سلطانی رسانیده پیشکش کرد از آن جمله هشتاد کنیزک مشکله مغنیه بود و سلطان از جوهر خادم راضی گشته فرمود تا بعضی از نواب بسمع نصیرالدین رسانیدند که : ما را معلوم شد که آنچه تو درباره ٔ جوهر میگفتی از وفور اخلاص بود. اما سمت پادشاهانه اقتضا نمیکند که خدمتکاران قدیم را بسبب جزویات مخاطب و معاتب گردانند اکنون باید که با جوهر در مقام صلح و صفا بوده دیگر گرد منازعت و مخاصمت نگردی و نصیرالدین و جوهر با یک دیگر گرگ آشتی کرده بعد از انقضای اندک زمانی جوهر شمس الدین علی بن نصیرالدین را بتردد در نزد بعضی از حرم های امراء متهم گردانید و بدین واسطه پدر و پسر در قید بلا افتاده هردو محبوس گشتند.شمس الدین علی در محبس این رباعی در سلک نظم کشید:
رباعی
دی بُد پدرم صدر خداوند وزیر
و امروز من و پدر ذلیلیم و اسیر
من بنده جوانم و جوانی کم گیر
یارب تو ببخشای برین عاجز پیر.
و اوقات حیات پدر و پسر هم در آن زندان بنهایت انجامید.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.