قرفة. [ ق ِ ف َ ] (ع اِ) پاره ای پوست . || پوست پاره های انار. || آب بینی خشک در بینی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (ص ) مرد متهم به چیزی . || (اِ)نوعی از دارچینی معروف به دارچینی چین بدان جهت که دارچینی درحقیقت پوست درخت است ، جسمه اشحم و اسخن و الین تخلخلاً و منه المعروف بالقرفة علی الحقیقة احمر املس مایل الی الحلو ظاهر خشن برائحة عطره و طعم حادخریف و منه المعروف بقرفة القرنفل و هی رقیقة صلبة الی السواد بلا تخلخل اصلاً و رائحتها کالقرنفل و الکل مسخن ملطف مُدِرّ مجفّف محفظ باهی . || گویند: بنوفلان قرفتی ؛ یعنی نزدیک ایشان است خواسته و مطلوب من . سلهم عن ناقتک فانهم قرفة؛ یعنی بپرس ناقه ٔخود را از ایشان که بیابی خبر آن را نزد ایشان . || (اِمص ) تهمت . || ناکسی . || فرومایگی . || ورزش . (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.