کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باعورا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باعورا
لغتنامه دهخدا
باعورا. (اِخ ) باعور. پدر بلعم که در زمان موسی علیه السلام بود. (ناظم الاطباء). پدر بلعم که او زاهدی بودمستجاب الدعوات در زمان موسی علیه السلام و عاقبت ایمان برباد داد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (هفت قلزم ).
-
جستوجو در متن
-
يَلْهَث
فرهنگ واژگان قرآن
زبان از كام بيرون مىآورد (کلمه لهث وقتي در سگ استعمال ميشود به معناي بيرون آوردن و حرکت دادن زبان از عطش است .خداوند متعال وضعیت بلعم باعورا را که اسم اعظم می دانست و به واسطه آن مستجاب الدعوه بود ولی به دلیل تمایلش به فرعون عاقبت به گمراهی و شقاوت ر...
-
ﭐنسَلَخَ
فرهنگ واژگان قرآن
تمام شد - سپري شد - جدا شد (معناي انسلاخ بيرون شدن و يا کندن هر چيزي است از پوست و جلدش ، ودر عبارت "وَﭐتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ﭐلَّذِي ءَاتَيْنَاهُ ءَايَاتِنَا فَـﭑنسَلَخَ مِنْهَا " اين تعبير کنايه استعاري از اين است که آيات چنان در بلعم باعورا رسوخ...
-
انزله کردن
لغتنامه دهخدا
انزله کردن . [ اَ زَ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرو فرستادن آیتی یا حکمی . فرستادن خدای تعالی آیتی یا کتابی را. نازل کردن . (یادداشت مؤلف ) : خدای تعالی در بلعم باعورا انزله کرد. (تفسیر ابوالفتوح رازی سوره ٔ اعراف ص 488). به آن خدای که توریة به م...
-
باعور
لغتنامه دهخدا
باعور. (اِخ ) پدر بَلعَم . و او زاهدی بود مستجاب الدعوةدر زمان موسی علیه السلام و عاقبت ایمان بر باد داد، و بلعام نیز گویند. رجوع به باعورا شود : پیرهن عصیان بنداز اگرآیدت از بلعم باعور عار. ناصرخسرو.بلعم باعور را خلق جهان سغبه شد مانند عیسی زمان . م...
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن باعورا. حکیم و پسرخواهرایوّب علیه السلام یا پسرخواهر مادر وی بود. و گویند تلمیذ داود علیه السلام و گویند قاضی بنی اسرائیل است وگویند بنده ای بود نوبی آزاد از سیاهان مصر و در نبوت او اختلاف است ، و او غیر لقمان بن عاد است . ...
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) نام مردی حکیم که بنابه روایات اسلامی اصلش حبشی بوده و در روزگار داود میزیسته است و در قرآن کریم ذکر وی آمده است : کجاست آصف بن برخیا و کو لقمان کجاست خواجه ابوزرجمهر نیک اختر. ناصرخسرو.آید به دلم کز خدا امین است بر حکمت لقمان و...
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ )لقمان حکیم ، مکنی به ابوسعد. (منتهی الارب ). صاحب مجمل التواریخ و القصص آرد: چون دوازده سال از مملکت داود برفت خدای تعالی لقمان را حکمت داد و سی سال با داود بود، روزی در پیش او رفت ، داود زره همی کرد به دست خویش و آهن داود را چو...