لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن باعورا. حکیم و پسرخواهرایوّب علیه السلام یا پسرخواهر مادر وی بود. و گویند تلمیذ داود علیه السلام و گویند قاضی بنی اسرائیل است وگویند بنده ای بود نوبی آزاد از سیاهان مصر و در نبوت او اختلاف است ، و او غیر لقمان بن عاد است . (از منتهی الارب ). صاحب آنندراج آرد: ... لقمان بن باعور باشنده ٔ ملک نوبه واقع در افریقیه می باشد و در شهر رمله علاقه ٔ فلسطین واقع در ملک شام از این جهان سست بنیان به سرای جاودان رحلت کرده ، اگرچه صورت ظاهری او مانندمردم ملک حبش سیاه کریه المنظر، لبان سطبر و آویخته ،بینی بدوضع و پا دراز، مگر سیرت باطنی او چنان زیباکه لک ها خوب صورتیها بر آن نثار و کرورها وجاهت ها درمواجهه ٔ آن شرمسار بودند. حکیم مذکور به باعث سوادلون مدتی چندبار به غلامی رسیده ، هیزم کشیده ، چوپانی گوسفندان کرده و زمانی هم آقا هم مانده (؟). (آنندراج ). و رجوع به لقمان ، لقمان حکیم و لقمان بن عاد شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.