کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکتاف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اکتاف
/'aktāf/
معنی
= کتف
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
دوشها، شانه ها
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اکتاف
فرهنگ واژههای سره
دوشها، شانه ها
-
اکتاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ کتف] (زیستشناسی) [قدیمی] 'aktāf = کتف
-
اکتاف
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ کتف ؛ شانه ها.
-
اکتاف
لغتنامه دهخدا
اکتاف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ کِتِف . (ناظم الاطباء). ج ِ کَتِف و کِتف و کَتف . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ). شانه ها. دوشها. کتفها. سفتها. (یادداشت مؤلف ): والعرب تکتبسه فی اکتاف الابل و اللخاف . (ابن ندیم ). و رجوع به کتف شود.- ذوالاکتاف ...
-
جستوجو در متن
-
کتف
فرهنگ فارسی معین
(کِ) [ ع . ] (اِ.) شانه ، دوش ، استخوان شانه . ج . اکتاف .
-
عسب
لغتنامه دهخدا
عسب . [ ع ُ / ع ُ س ُ ] (ع اِ) ج ِ عسیب .(اقرب الموارد). شاخه های خرمابن که راست و بی برگ باشد. (ناظم الاطباء): و العرب تکتب فی أکتاف الابل و اللخاف و فی العسب عسب النخل . (الفهرست ابن الندیم ).
-
مغانی
لغتنامه دهخدا
مغانی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مَغنی ̍. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جاهای با اهل و باشندگان . جاهای مسکون : شهری دید از غرایب مبانی و عجایب مغانی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 412). اکناف آن اکتاف اشراف دهر را حاوی شده و اطراف آن ط...
-
لخفة
لغتنامه دهخدا
لخفة. [ ل َ ف َ ] (ع اِ) سُرین . || حلقه ٔ دُبر. || داغی است . (منتهی الارب ). قسمی داغ . || سنگ سپید تُنک . ج ، لِخاف . (منتهی الارب ). سنگ تنک . (مهذب الاسماء). سنگ سپید و تنک که بر آن نوشتندی . (ابن الندیم ص 31): و العرب تکتب فی اکتاف الابل واللخا...
-
کتف
لغتنامه دهخدا
کتف . [ ک َ ت ِ / ک ِ / ک َ / ک َ ت َ ] (ع اِ) هویه . سُفت . شانه گاه . مِنکَب . (منتهی الارب ). سردوش و جایگاه شانه . (اوبهی ). کت . دوش . (ناظم الاطباء). شانه ٔ مردم . (غیاث اللغات ). ج ، کِتَفَة و اَکتاف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : کون چو دف...