لخفة. [ ل َ ف َ ] (ع اِ) سُرین . || حلقه ٔ دُبر. || داغی است . (منتهی الارب ). قسمی داغ . || سنگ سپید تُنک . ج ، لِخاف . (منتهی الارب ). سنگ تنک . (مهذب الاسماء). سنگ سپید و تنک که بر آن نوشتندی . (ابن الندیم ص 31): و العرب تکتب فی اکتاف الابل واللخاف وهی الحجاره الرقاق البیض . (ابن الندیم ). قسمتی از قرآن بر این سنگها یعنی لخاف نبشته بود. قال زیدبن ثابت فواﷲ لنقل جبل من الجبال ماکان اثقل علی من الذی امرنی [عمربن الخطاب ] به من جمع القرآن اجمع من الرقاع و اللخاف و العسف و صدور الرجال . (ابن الندیم ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.