کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اماثل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اماثل
/'amāsel/
معنی
برتر؛ فاضلتر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اماثل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمعِ اَمْثَل] [قدیمی] 'amāsel برتر؛ فاضلتر.
-
اماثل
فرهنگ فارسی معین
(اَ ثِ) [ ع . ] (ص .) جِ امثل . 1 - فضلا، هنرمندان . 2 - مانندها.
-
اماثل
لغتنامه دهخدا
اماثل . [ اَ ث ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَمثَل بمعنی مشابه و نظیر است یا ج ِ امثال که ج ِ مثل است و بمعنی همسران استعمال میشود. (از غیاث اللغات ). ج ِ امثل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نظایر. || گزیدگان . خیار. اخیار. افاضل : خصم اماثل ، فرومایگان باشن...
-
جستوجو در متن
-
امثل
فرهنگ فارسی معین
(اَ ثَ) [ ع . ] (ص تف .) 1 - گزیده تر، برتر، بهتر 2 - شریف تر. فاضل تر؛ ج . اماثل .
-
اراذل
لغتنامه دهخدا
اراذل . [ اَ ذِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَرذَل . ناکسان . (غیاث اللغات ). زبونان . غوغا. سَفَله . فرومایگان : خصم اماثل ، فرومایگان و اراذل باشند. (کلیله و دمنه ).- اراذل ناس ؛ مردم پست . هَمَج .
-
ندائی گیلانی
لغتنامه دهخدا
ندائی گیلانی . [ ن ِ ی ِ گی ] (اِخ ) مؤلف صبح گلشن آرد: ندائی از خوش خیالان خیابان گیلان است و ملاخیالی را از اماثل و اقران . او راست :چو بینم که از دور ماهی برآیدمرا بی تو از سینه آهی برآید.(از تذکره ٔ صبح گلشن ص 511) (قاموس الاعلام ج 6).
-
نظایر
لغتنامه دهخدا
نظایر. [ ن َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ نظیرة، به معنی مثل و مانند و نظیر : هرگاه که دو دوست به مداخلت شریری مبتلا گردند هر آینه میان ایشان جدائی افتد و از نظایر و اخوات آن حکایت شیر است و گاو. (کلیله و دمنه ). رجوع به نظائر شود. || افاضل . اماثل . اخیار. (یاد...
-
نظائر
لغتنامه دهخدا
نظائر. [ ن َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ نظیرة به معنی مثل و مانند. رجوع به نظیرة شود : گر نظائر گویم اینجا و مثال فهم را ترسم که آرد اختلال . مولوی .|| ج ِ نَظور است . رجوع به نظور شود. || افاضل . اماثل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة). || گویند:...
-
سراجی بلخی
لغتنامه دهخدا
سراجی بلخی . [ س ِ ی ِ ب َ ] (اِخ ) نامش معین الدین و شمع جمع افاضل و سرجویبار فضایل بود. سراج وهاج سپهر از غیرت پرتو شعله ٔ قریحت او سوخته و افاضل و اماثل خراسان هر یک از شعله ٔ خاطر او در تراکم ظلمات محن هزار چراغ افروخته و این چند بیت از غزلیات او...
-
مشاغل
لغتنامه دهخدا
مشاغل . [ م َ غ ِ ] (ع اِ) ج ِ مَشغلة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) .ج ِ مشغلة، به معنی کار و بار که بازدارد تو را از کار. (آنندراج ). کار و بار. مشغله ها.شغل ها. (از ناظم الاطباء) : با این همه مشاغل از تربیت علما و اماثل هیچ دقیقه ای اهمال نکردی وب...
-
امثل
لغتنامه دهخدا
امثل . [ اَ ث َ ] (ع ن تف ) شریفتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || افزونتر. || گزیده تر. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). برتر، بهتر. (فرهنگ فارسی معین ). || فاضلتر. (از اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین ) . ج ، اماثل . || به...
-
بیتکچی
لغتنامه دهخدا
بیتکچی . [ ت َ ] (ترکی - مغولی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) مأمور مالیات (ایلخانان مغول ). (فرهنگ فارسی معین ) : و شرف الدین را در خدمت او به اسم الغ بیتکچی نامزد گردانید. (جهانگشای جوینی ). در هر جانب دارالاماره دیوانی مرتب جهت اماثل بیتکچیان و کتاب . (ترج...
-
طیب
لغتنامه دهخدا
طیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمد الخسروانی ، کنیت وی ابوطاهر است . عوفی در تذکره ٔ خویش آورده است : خسروانی نوای ثنای او راه انقطاع اسم زدی و مخدرات خاطر او دل مخالف و موافق ربودی .از اماثل شعرای آل سامان بوده در دولت ایشان با عیشی تن آسان . در قص...
-
ابوالمظفر
لغتنامه دهخدا
ابوالمظفر. [ اَ بُل ْ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) مکّی بن ابراهیم بن علی الپنجهری . عوفی در لباب الالباب (چ لیدن ج 2 ص 46) آرد:یکی از اماثل و اعیان جهان بوده است و در نوبت دولت محمودیان بکمال و ضروب شمایل متحلّی و عالم فضل و هنر را متولی و ذکر او در تواری...