کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعناق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اعناق
/'a'nāq/
معنی
= عنق
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعناق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عُنْق و عُنُق] (زیستشناسی) [قدیمی] 'a'nāq = عنق
-
اعناق
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ عنق ؛ بداخلاق ها.
-
اعناق
لغتنامه دهخدا
اعناق . [ اَ ] (ع اِ) گردنها و بزرگان قوم . (از لطائف و منتخب از غیاث اللغات ). ج ِ عُنُق و عُنق و عُنَق ، بمعنی گردن ومهتران و پاره ای از خیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ عُنُق و عُنق ، گردن . (آنندراج ). ج ِ عُنُق و عُنق ، بمعنی عضوی که فاصل...
-
اعناق
لغتنامه دهخدا
اعناق . [ اِ ] (ع مص ) در گردن سگ بند انداختن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). قلاده در گردن سگ کردن . (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ). قلاده کردن در سگ . (یادداشت بخط مؤلف ). || دراز گردیدن کشت و برآمدن خوشه ٔ آن . (منتهی الارب...
-
واژههای مشابه
-
أَعْنَاقِ
فرهنگ واژگان قرآن
گردنها
-
واژههای همآوا
-
ائناق
لغتنامه دهخدا
ائناق . [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایناق شود.
-
أَعْنَاقِ
فرهنگ واژگان قرآن
گردنها
-
جستوجو در متن
-
عنق
فرهنگ فارسی معین
(عُ نُ) [ ع . ] (اِ.) گردن ؛ ج . اعناق .
-
غریف
لغتنامه دهخدا
غریف . [ غ ِرْ ی َ] (اِخ ) کوهی است مر بنی نمیر را. (منتهی الارب ). نام کوهی است متعلق به بنی نمیر. خطفی جد جریربن عطیةبن الخطفی شاعر که نام وی حذیفه بود، گوید : کلفنی قلبی ما قد کلَّفاهواز نیات حللن غِرْیَفااقمن شهراً بعد ما تصیَّفاحتی اذا ما طرد ال...
-
تلویة
لغتنامه دهخدا
تلویة. [ ت َل ْ ی َ ] (ع مص ) نیک پیچانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). سخت تافتن . یقال : لویت اعناق الرجل فی الخصومة (شُدِّدَ اللکثرة و المبالغة). (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). قال اﷲ تعالی : لووا رُو...
-
عنق
لغتنامه دهخدا
عنق . [ ع َ ن َ ] (ع اِمص ) درازی گردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درازی و سطبری گردن . (از اقرب الموارد). || نوعی از رفتار شتاب ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نوعی سیر و حرکت کردن شتاب آمیز و گشاده و وسیع، برای شتر و...
-
تعمج
لغتنامه دهخدا
تعمج . [ ت َ ع َم ْ م ُ] (ع مص ) بر خویشتن پیچیدن . (تاج المصادر بیهقی ). پیچیدن . (زوزنی ). پیچ پیچان رفتن . یقال : تعمجت الحیة؛ ای تلوت فی مرها؛ پیچید آن مار. (از منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء). پیچ پیچان رفتن مار و سیل . (از اقرب الموارد): تعمجت ف...