کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اطرط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اطرط
لغتنامه دهخدا
اطرط. [ اَ رَ ] (ع ص ) رجل اطرطالحاجبین ؛ مرد کم موی ابرو. و یجوز رجل ٌ اطرط، ای بدون ذکرالحاجبین . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و صاحب اقرب الموارد آرد: و لا بد من ذکرالحاجبین . باریک ابرو. (تاج المصادر بیهقی ). آنکه بر ابروانش هیچ مو نبود. (مه...
-
واژههای همآوا
-
عترت
لغتنامه دهخدا
عترت . [ ع ِرَ ] (ع اِ) عترة. خویشاوندان و اقارب : ما بر اثر عترت پیغمبر خویشیم اولاد زنا بر اثر رأی و هوی اند.ناصرخسرو.پیش خدای نیست شفیعم مگر رسول دارم شفیع پیش رسول آل و عترتش . ناصرخسرو.و فرزندان و عترت او را خوار و حقیر دارند. (تاریخ قم ).
-
عترة
لغتنامه دهخدا
عترة. [ ع ِ رَ] (ع اِ) عترت . فرزندان و اخص اقارب مرد یا اهل بیت قریب یا خویشان او از اقارب باشند یا از اباعد: نحن عترة رسول اﷲ. (ابوبکر بنقل منتهی الارب ). عترت . و رجوع به عترت شود. || گردن بند که به مشک وعنبر و مانند آن معجون کرده ساخته باشند. (من...
-
عطرة
لغتنامه دهخدا
عطرة. [ ع َ طِ رَ ] (ع ص ) مؤنث عَطِر. (منتهی الارب ). خوشبوی مالیده . (از اقرب الموارد). ج ، عَطِرات . (اقرب الموارد).- عطرةالرائحة ؛ خوشبوی . (یادداشت مرحوم دهخدا).|| آنکه در بازار روایی داشته باشد و کریمه . (منتهی الارب ). ناقة عطرة؛ ناقه که در ب...
-
عطرة
لغتنامه دهخدا
عطرة. [ ع ِ رَ ] (اِخ ) ابن کعب . از ملوک کنده در جاهلیت بود. (از منتهی الارب ).
-
عترت
واژگان مترادف و متضاد
۱. آل، اولاد، ذریه، سلاله، فرزند ۲. اقارب، اقوام، خویشاوندان، نزدیکان
-
عترت
فرهنگ فارسی معین
(عِ رَ) [ ع . عترة ] (اِ.) فرزندان ، اولاد، خانواده .
-
اطرة
لغتنامه دهخدا
اطرة. [ اُ رَ ] (ع اِ) پَی که بر سوفار تیر پیچند. || تندی گرداگرد حشفه . || گوشت گرداگرد ناخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زه بن ناخن . (غیاث اللغات ) (بحر الجواهر) (مهذب الاسماء). || طرف رگ ابهر. || خاکستر مخلوط به خون که بدان دیگ شکس...
-
عترت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عترة] 'etrat اولاد و احفاد؛ ذریه؛ خانواده؛ عشیرۀ مرد.
-
جستوجو در متن
-
طرطاء
لغتنامه دهخدا
طرطاء. [ طَ ] (ع ص ) مؤنث اَطرَط. امراءةٌ طَرطاء؛ زن کم موی پلک . (منتهی الارب ) (آنندراج ).