کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استراحت کرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
resting metabolic rate, RMR
میزان سوختوساز استراحت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] شدت سوختوساز فرد در هنگام استراحت کامل بدنی و ذهنی
-
جستوجو در متن
-
restudied
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استراحت کرد
-
اِرتاحَ
دیکشنری عربی به فارسی
آسايش پيدا کرد , راحت شد , خوشحال شد , خرسند گشت , شاد شد , مسرور شد , استراحت کرد , آرام گرفت
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابوزکریا. یکی از امرای دولت موحدین است و از طرف اینان سمت والیگری در افریقا را داشت و چون آن دولت رو به ضعف نهاد وی در اندیشه ٔ خودسری افتاد و استقلال خویش را اعلام کرد و به اصلاح مال کافه ٔ رعایا و تبعه کوشید و خود به تفت...
-
ملتجا
لغتنامه دهخدا
ملتجا. [ م ُ ت َ ] (ع اِ) جای پناه و پناه گرفتن . (غیاث ) (آنندراج ). ملتجاء. پناهگاه : مرابرار را حضرتش مستقرمر احرار را درگهش ملتجا. امیرمعزی .خدمت تو مخلصانه کرد برهانی به دل یافت از اقبال تو هم ملتجا هم مرتجا. امیرمعزی .شاه گفت ... چون بعد از گزا...
-
اعراس
لغتنامه دهخدا
اعراس . [ اِ ] (ع مص ) مهمانی عروسی نمودن و سور کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سور کردن . (آنندراج ). یقال : اعرس اعراساً؛ مهمانی عروسی نمود و سور کرد. (منتهی الارب ). ولیمه ساختن . (تاج المصادر بیهقی ) (زمخشری ). || آوردن زن را در خانه ٔ خود ...
-
روحاء
لغتنامه دهخدا
روحاء.[ رَ ] (اِخ ) موضعی است میان حرمین بر سی یا چهل میل از مدینه . (منتهی الارب ). جایی است از اعمال فُرْع در فاصله ٔ چهل روز، و بقولی در سی وشش و بقول دیگر درسی روز از مدینه . در این محل بود که «تبع» هنگام برگشتن از جنگ اهل مدینه بقصد رفتن به مکه ...
-
چرچیل
لغتنامه دهخدا
چرچیل . [ چ ِ ] (اِخ ) سر وینستون لئونارد اسپنسر (1874- 1965م .). یکی از مردان سیاسی و نویسنده ٔ انگلیسی است . وی ارشد اولاد «لرد راندلف چرچیل » میباشد. دوران تحصیلی خود را «هارو» و «ساندهورست » گذرانیده و در سال 1895 با قشون اسپانیا همکاری کرد وبسال...
-
ماکسیم گورکی
لغتنامه دهخدا
ماکسیم گورکی . [ گ ُ ] (اِخ ) نویسنده ٔ روس (1868-1936م .) او در نیژنی نوگورود متولد شد (این شهر به سال 1932 م . به افتخار او گورکی نامیده شد). در اوان کودکی یتیم شد و از 1878 تا 1890 به کارهای مختلفی پرداخت . اولین اثر خود را در روزنامه ای که در تفل...
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) جنابی . حسن دقّاق ملقب به سید از مردم گنافه قریه ای بر ساحل فارس و جنابه معرب آن است . در سال 281 هَ . ق . یحیی بن ذکرویه یکی از پیشوایان قرامطه به قطیف رفت و مدعی شد که او را امام محمد مهدی به رسالت فرستاده و جمعی کثیر از ...
-
مطالعت
لغتنامه دهخدا
مطالعت . [ م ُ ل َ / ل ِ ع َ ] (از ع ، اِمص ) مطالعة. مطالعه . خواندن : من در مطالعت این کتاب تاریخ از فقیه بوحنیفه ٔ اسکافی درخواستم تا قصیده ای گفت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 387). و تواند بود که او اخبار معتضد امیرالمؤمنین را مطالعت کرده باشد. (تاری...
-
اسکندر
لغتنامه دهخدا
اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) ابن اِروپ . کنت کورث گوید (کتاب 2 بند 10) آسی سی ِنِس نامی را داریوش سوم ظاهراً نزد آتی زی یِس والی فریگیه فرستاده بود، ولی باطناً او مأموریت داشت باسکندر لَن سِسْت برساند که اگر او وعده ٔ خود را بجا آرد، داریوش او را پا...
-
پسر کاکو
لغتنامه دهخدا
پسر کاکو. [ پ ِ س َ رِ ] (اِخ ) محمدبن ابوالعباس دشمنزیار کاکویه مکنی به ابی جعفر و ملقب به علاءالدوله از دیالمه ٔ کاکویه صاحب اصفهان و مضافات . وی پسرخال والده ٔ مجدالدولةبن فخرالدوله بود و کاکویه بفارسی خال است . وی در زمان سلطان محمود غزنوی از جان...
-
سردابه
لغتنامه دهخدا
سردابه . [ س َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) سرداب است که خانه ٔ زیر زمین باشد و خانه ٔ تابستانی بسیار سرد. (برهان ). خانه ای که در زیر زمین سازند و حوض آب سرد دارد و در گرمی تابستان آنجا خواب و استراحت کنند. (انجمن آرای ناصری ). خانه ای که برای سرد کردن آب...
-
آزادی
لغتنامه دهخدا
آزادی . (حامص ) عتق . حریت . اختیار. خلاف بندگی و رقیت و عبودیت و اسارت و اجبار. قدرت عمل و ترک عمل . قدرت انتخاب : به آزادی است از خرد هر کسی چنان چون ننالد ز اختر بسی . فردوسی .جانت آزادی نیابد جز بعلم و بندگی گر بدین برهانْت باید رو بدین اندر نگر....