اعراس . [ اِ ] (ع مص ) مهمانی عروسی نمودن و سور کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سور کردن . (آنندراج ). یقال : اعرس اعراساً؛ مهمانی عروسی نمود و سور کرد. (منتهی الارب ). ولیمه ساختن . (تاج المصادر بیهقی ) (زمخشری ). || آوردن زن را در خانه ٔ خود و خلوت نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). داماد شدن و عروس بخانه بردن . (آنندراج ). داماد شدن مرد. (مصادر زوزنی ). عروس بردن مرد. (یادداشت مؤلف ). بخانه بردن زن و خلوت ساختن با او. (از اقرب الموارد). || فرودآمدن در آخر شب جهت استراحت . یقال : اعرس القوم ؛ فرودآمدند در آخر... (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در آخر شب فرودآمدن جهت استراحت . (آنندراج ). || جماع نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جماع کردن . (آنندراج ). || عروس کردن زن . (المصادر زوزنی ). عروسی گرفتن مرد. (از اقرب الموارد). || لازم گرفتن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ملازم چیزی شدن و الفت گرفتن . (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.