کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارجاع داد به پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارجاع داد به
دیکشنری فارسی به عربی
أحالَ إلي
-
واژههای مشابه
-
ارجاع کردن
دیکشنری فارسی به عربی
خصص
-
غیر قابل ارجاع
فرهنگ واژههای سره
برگشت ناپذیر
-
جستوجو در متن
-
أحالَ قَضية إلي لَجنَة التَّحْقيقِ
دیکشنری عربی به فارسی
… را (جهت بررسي) به کميسيون ارجاع داد (واگذار کرد) , مسأله…کميسيون تحقيق ارجاع داد
-
أحالَ إلي
دیکشنری عربی به فارسی
ارجاع داد به , حواله کرد به , واگذار نمود به , محول کرد به
-
بازگردانیدن
لغتنامه دهخدا
بازگردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) رجعت دادن . اعاده دادن . بازفرستادن . واپس دادن . (ناظم الاطباء). رَجع. عودت دادن . ارجاع : اسماعیل را بنواخت و خلعت داد و به نیکوئی بازگردانید. (تاریخ سیستان ). مرا به نیکوئی با گروهی بزرگ از غلام و بنده بازگردانی...
-
ابن سلار
لغتنامه دهخدا
ابن سلار. [ اِ ن ُ س َل ْ لا ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن سلار، ملقب به ملک العادل سیف الدین و یا ابومنصور علی بن اسحاق ، معروف به ابن سلار. وزیر ظافر عبیدی صاحب مصر. اصلاً ایرانی نژاد و از اکراد زراری است . او در رجب 543 هَ .ق . بمقام وزارت ارتقا یافت و...
-
ریونیز
لغتنامه دهخدا
ریونیز. [ وْ ] (اِخ ) ریو. نام پسر کیکاوس و داماد طوس . (از آنندراج ) (از برهان ). پسر کیکاوس و داماد طوس (داستان ). توضیح : بعضی اصل کلمه را «ریو» دانند و «نیز» را قید گرفته اند و استناد بدین شعر شاهنامه گرفته اند:«نگهبان ایشان همی بود ریوکه بودی دل...
-
هویدک
لغتنامه دهخدا
هویدک . [ هَُ وَ دَ ] (اِخ ) نام یکی از پیشوایان ملحدان است . (برهان ) (آنندراج ). جهانگیری هویدیک آورده گوید: نام یکی از پیشوایان ملحدان بوده که حکیم خاقانی فرماید : او کیست که با روان تاریک باشد بمثابه ٔ هویدیک .یوستی این نام را هوویدیک ضبط کرده به...
-
صلحیه
لغتنامه دهخدا
صلحیه . [ ص ُ حی ی َ ] (ص نسبی ، اِ) (اصطلاح قضائی ) صلحیه یا محکمه ٔ صلح . دادگاهی از دادگاههای عمومی دادگستری است که حدود صلاحیت آن از بدو پیدایش تا امروز تغییرات فراوانی یافته ودر سازمان دادگستری امروز بنام دادگاه بخش خوانده میشود. این دادگاه بیشت...
-
هند
لغتنامه دهخدا
هند. [ هَِ ] (اِخ ) پارسی باستان هندو همریشه با سند، در کتیبه های عیلامی هی ایندویش ، اوستا هندو، سنسکریت سینذو به معنی نهر، جویبار، رود سند یا ناحیه ٔ گرداگرد رود سند است و در شاهنامه گاه به فتح اول با کلماتی چون پرند قافیه شده است . (حاشیه ٔ برهان ...
-
دررسیدن
لغتنامه دهخدا
دررسیدن . [ دَرْ، رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) رسیدن . اندر رسیدن . فرا رسیدن . درپیوستن . در عقب آمدن . ملحق شدن . پیوستن . اتباع . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). ادراک . (از منتهی الارب ). الحاق . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). تدارک . (تار...
-
تفاضلی
لغتنامه دهخدا
تفاضلی . [ ت َ ض ُ ] (ص نسبی ) منسوب به تفاضل .- حساب تفاضلی ؛ حساب تفاضلی ، حسابی است که برای تعیین مقادیر بی نهایت کوچک امری که تابع امر دیگر است بکار می رود. توضیح آن که اگر درتابع (x) f = y به متغیر x نموی چون DX بدهیم و نمونظیر آنرا برای y بدست...