بازگردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) رجعت دادن . اعاده دادن . بازفرستادن . واپس دادن . (ناظم الاطباء). رَجع. عودت دادن . ارجاع : اسماعیل را بنواخت و خلعت داد و به نیکوئی بازگردانید. (تاریخ سیستان ). مرا به نیکوئی با گروهی بزرگ از غلام و بنده بازگردانید. (تاریخ سیستان ). چون ترا بازگردانیدند مهره ها ساکن شدند. (تاریخ بیهقی ). جمله پیش من دویدند بر عادت گذشته و ندانستند که مرا به عذری باز باید گردانند. (تاریخ بیهقی ). رسول او را بخوبی بازگردانیدند. (تاریخ بیهقی ). چندانکه سعی کردند که او را بازگردانند نتوانستند. (قصص الانبیاء ص 199). رسولان را خلعت داد و بازگردانید. (قصص الانبیاء ص 166). و سگ در دنبال افتاد، هرچند بازگردانیدند نگردید. (مجمل التواریخ و القصص ). گفت اگر بدین جامه که پوشیده ام قناعت کنی دریغ نیست ، ملاح طمع کرد و کشتی بازگردانید. (گلستان ). || اصلاح کردن . (ناظم الاطباء). || باژگونه کردن . بدل کردن : و عثمان آن سال چهار رکعت نماز کرد، نماز عید... و چون نماز عید چهار رکعت کرد مردمان بر وی انکار کردند و گفتند سنت پیغمبر بازگردانید [یعنی عثمان ]. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). و از جمله ٔ حیلت اکره بر مساح یکی آن است که زمین را تقلیب کرده باشند و بازگردانیده . (تاریخ قم ص 110). || منجر کردن . منتهی کردن : نخست ضمادی رادع برنهند و به ضمادهای نرم کننده بازگردانند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || ادا کردن . (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.