کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اراش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اراش
لغتنامه دهخدا
اراش . [ ] (اِخ ) ابن عمروبن الغوث اخی الازدبن النبیت . وی با سلامةبن انمار تزویج کرد و امّاربن أراش فرزند ایشان بود. رجوع به عقدالفرید چ محمد سعید العریان جزء3 ص 312 شود.
-
جستوجو در متن
-
اشهل
لغتنامه دهخدا
اشهل . [ اَ هََ ] (اِخ ) ابن اراش ، فرزند انماربن اراش ، از قبیله ٔ نزار در عهد جاهلیت بودو او فرزندان بسیار داشت . و اشهل از بجیله دختر صعب بن سعد عشیرة بود. رجوع به بلوغ الارب ج 1 ص 306 شود.
-
ذواراش
لغتنامه دهخدا
ذواراش . [ اَ ] (اِخ ) نام جایگاهی است . شاعر گوید : اراک من المصانع ذا اراش و قد ملک السهولة و الجبالا.(از المرصّع).
-
قزیع
لغتنامه دهخدا
قزیع. [ ق ُ زَ ] (اِخ )تیره ای است از بجیله از دوده ٔ قزیعبن فتیان بن ثعلبةبن معاویةبن یزیدبن غوث بن انماربن اراش . (اللباب ).
-
عبقری
لغتنامه دهخدا
عبقری . [ ع َ ق َ ری ی ] (ص نسبی ) نسبت است به عبقربن انمازبن اراش بن عمروبن المغوث بطنی از بجیلة. (از اللباب ج 2 ص 115).
-
ازد
لغتنامه دهخدا
ازد. [ اَ ] (اِخ ) ابن النبیت . ابن عبدربه گوید: انما تزوج اراش بن عمروبن الغوث اخی الازدبن النبیت ، سلامة ابنة انمار. (عقدالفرید ج 3 ص 312).
-
قسر
لغتنامه دهخدا
قسر. [ ق َ ] (اِخ ) ابن عبقربن انماربن اراش بن عمروبن الغوث . تیره ای است از بجیلة. (اللباب ). قسربن عبقربن انماربن اراش ، از قحطان و جد جاهلی است ، و گویند نام او مالک بوده و قسر لقب داشت . از فرزندان وی تیره های فراوانی به وجود آمد. اسماعیل بن عمار...
-
عرنی
لغتنامه دهخدا
عرنی . [ ع ُ رَ نی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به عرینةبن نذیربن قسربن عبقربن انماربن أراش ، که بطنی است از بجیلة. و آن عده که بنزد رسول خداوند (ص ) در مدینه وارد شدند و اقامت در آنجا را نپسندیدند، از این بطن بوده اند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ). ج ، ...
-
علقة
لغتنامه دهخدا
علقة. [ ع َ ل َ ق َ ] (اِخ ) ابن عبقربن انماربن اًراش بن عمروبن لحیان بن عمروبن مالک بن زیدبن کهلان ، از اهالی کهلان . جد جاهلیست و فرزندانش طایفه ای از بحیلة را تشکیل میدهند. (از الاعلام زرکلی ) (از معجم قبائل العرب ).
-
فتیان
لغتنامه دهخدا
فتیان . [ ف َت ْ ] (اِخ ) قبیله ای از بجیله که ربیعة فتیانی از آنهاست . (منتهی الارب ). بجیله خود بطنی است عظیم که منتسب به مادرشان بجیله است و از پشت انماربن اراش بن کهلان قحطانی اند که به بطون چند تقسیم میشوند. (از معجم قبائل العرب ج 1 ص 63). رجوع ...
-
جدسی
لغتنامه دهخدا
جدسی . [ ج َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب است به بنی جدس که بطنی است از کنده . (از الانساب سمعانی ). و اوجدس بن اریش بن اراش بن خریلةبن لخم بن عدی بن اشرس بن شبیب بن سکون است . (از لباب الانساب ).
-
اسالم
لغتنامه دهخدا
اسالم . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) یکی از کوههای سراة که بنوقسربن عبقربن انماربن نزار بدانجا فرودآمدند و اعم ّ اشهر آنست که آن قسر است و نام وی مالک بن عبقربن انماربن اراش بن عمروبن الغوث بن نیت بن مالل بن زیدبن کهلان بن سبأبن یشجُب بن یعرب بن قحطان است . (م...
-
جدس
لغتنامه دهخدا
جدس . [ ج َ دَ ] (اِخ ) بطنی است از قبیله ٔ لخم یا آن تصحیف است و صواب به حای مهمله است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بطنی است از لخم و او جدس بن اریش بن اراش سکونی است ، یا آن مصحف است و صواب آن به حای مهمله است . و امیر آن را با جیم آورده و ه...
-
خثعم
لغتنامه دهخدا
خثعم . [ خ َ ع َ ] (اِخ ) ابن انمار اراش .وی از قبیله کهلان ، از قوم قحطان و از جدهای جاهلی بوده و فرزندانش در سروات یمن و حجاز منزل داشته و بت ایشان نیز بروزگار جاهلی «ذوالخلصه » نام داشت و آنان جای او را کعبه یمانیه می نامیدند. در پرستش این بت بنوب...