کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجذم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اجذم
لغتنامه دهخدا
اجذم . [ اَ ذَ ] (ع اِ) از اعلام مردان عرب است .
-
اجذم
لغتنامه دهخدا
اجذم . [ اَ ذَ] (ع ص ) بریده دست . (تاج المصادر) (زوزنی ). بی دست : من تعلم القرآن ثم نسیه لقی اﷲ تعالی و هو اجذم (حدیث ). || گرفتار بعلت جذام . || آنکه سرانگشتانش رفته باشد. || افتاده انگشت . (مهذب الاسماء). مؤنث : جَذْماء. ج ، جُذم .
-
واژههای مشابه
-
کف اجذم
لغتنامه دهخدا
کف اجذم . [ ک َ ف ِ اَ ذَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کف الاجذم . رجوع به کف الاجذم شود.
-
واژههای همآوا
-
اجزم
لغتنامه دهخدا
اجزم . [ اَ زَ ] (ع ص ) بریده . || بریده دست . || بریده بینی .
-
اجزم
لغتنامه دهخدا
اجزم . [ اَ زَ ] (ع ن تف ) جازم تر.
-
جستوجو در متن
-
اجذام
لغتنامه دهخدا
اجذام . [ اِ ] (ع مص ) بریدن : اجذم یده ؛ برید دست او را. (منتهی الارب ). || شتافتن در رفتن . زود رفتن . بشتاب رفتن . (زوزنی ). تیز رفتن : اجذم السیر. سخت دویدن : اجذم الفرس . || بازایستادن از: اجذم عن الشی ٔ. || قصد کردن : اجذم علیه ؛ قصد کرد بر آن ...
-
افتاده انگشت
لغتنامه دهخدا
افتاده انگشت . [ اُ دَ / دِ اَ گ ُ ] (ص مرکب ) آنکس که انگشت وی قطع شده یا انگشت ندارد. اَجذَم . (دستوراللغة).
-
جذمی
لغتنامه دهخدا
جذمی . [ ج َ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ اجذَم ، به معنی بریده دست یا آنکه سرانگشتان او رفته باشد. (اقرب الموارد)(ناظم الاطباء) (آنندراج ). || گرفتار به علت جذام . (منتهی الارب ).
-
کف الاجذم
لغتنامه دهخدا
کف الاجذم . [ ک َف ْ فُل ْ اَ ذَ ] (ع اِ مرکب ) کف اجذم به گیاهان زیر اطلاق شده است : 1- پنج انگشت . 2- اصول سنبل (بیخ سنبل رومی ). 3- کرمه ٔ بیضا. 4- خصی الکلب . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از فهرست مخزن الادویه ).
-
جذماء
لغتنامه دهخدا
جذماء. [ ج َ ] (ع ص ) دست افتاده سرانگشت . (منتهی الارب ). تأنیث اجذم . (المنجد) (ذیل اقرب الموارد). جَذمی ̍. (المنجد). رجوع به جذما وجذمی شود. || گوش بریده . (مهذب الاسماء).- امراءة جذماء ؛ زن دست بریده یا سرانگشتان افتاده . (ناظم الاطباء).- نعل جذ...
-
بریده
لغتنامه دهخدا
بریده . [ ب ُدَ / دِ ] (ن مف / نف ) مقطوع . قطعشده . (ناظم الاطباء). أجذّ. جَذیذ. جَزیز. صَریم . ضَنیک . قَطیل . مَجزوز. مَحذوذ. مَحذوف . مَشروص . مَصروم . مَفروض . مَفصول . مَقطول . مَمنون . مَنجوّ. موضَّع. هِبِرّ : که چون برد خواهد سر شاه چین برید...