اجذم . [ اَ ذَ] (ع ص ) بریده دست . (تاج المصادر) (زوزنی ). بی دست : من تعلم القرآن ثم نسیه لقی اﷲ تعالی و هو اجذم (حدیث ). || گرفتار بعلت جذام . || آنکه سرانگشتانش رفته باشد. || افتاده انگشت . (مهذب الاسماء). مؤنث : جَذْماء. ج ، جُذم .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.