جذماء. [ ج َ ] (ع ص ) دست افتاده سرانگشت . (منتهی الارب ). تأنیث اجذم . (المنجد) (ذیل اقرب الموارد). جَذمی ̍. (المنجد). رجوع به جذما وجذمی شود. || گوش بریده . (مهذب الاسماء).
- امراءة جذماء ؛ زن دست بریده یا سرانگشتان افتاده . (ناظم الاطباء).
- نعل جذماء ؛ منقطعة القبال . (ذیل اقرب الموارد).
- ید جذماء ؛ دست بریده . (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.