کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آبکار
لغتنامه دهخدا
آبکار. (ص مرکب ) سقاء. آبکش : در تتق بارگهش گاه بارمائده کش عیسی و خضر آبکار. امیرخسرو.ابر را گفتم که چندین دور امساکت ببودگفت کزبهر رکاب شه بدم در انتظارکآن زمان کآید شه عالم بدارالملک خویش گوهر خود را کنم در راه میمونش نثارتا درافشانی من در شهر هر ...
-
جستوجو در متن
-
آبکاری
لغتنامه دهخدا
آبکاری . (ص نسبی ) منسوب به آبکار. || (حامص مرکب ) شغل و عمل آبکار. || (اِ مرکب ) دکان آبکار.
-
whitesmith
دیکشنری انگلیسی به فارسی
whitesmith، ابکار فلزات، سفیدگر، رویگر
-
ابکاره
فرهنگ فارسی معین
(اَ رِ) (اِ.) = ابکار: 1 - کشت و زرع ، کشاورزی . 2 - مزرعه ، کشت .
-
اد
لغتنامه دهخدا
اد. [ اُ ] (اِخ ) خواهر آبکار پادشاه ارمنستان . رجوع به ایران باستان ص 2602 شود.
-
کشت و زرع
لغتنامه دهخدا
کشت و زرع . [ ک ِ ت ُ زَ ] (ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) زراعت . فلاحت . دهقنت . کشاورزی . برزیگری . برزگری . کشت . اَبکار. حرث . احتراث . (یادداشت مؤلف ).
-
ناشگفته
لغتنامه دهخدا
ناشگفته . [ ش ِ گ ُت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) گل که وانشده و شکفته نشده باشد. (ناظم الاطباء). ناشکفته . رجوع به ناشکفته شود.- ابکار ناشگفته ؛ دوشیزگان بی عیب . (ناظم الاطباء).
-
اصباح
لغتنامه دهخدا
اصباح . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ صبح ، بمعنی بامداد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بامدادها. (غیاث اللغات ) (تاج العروس ). قال اﷲ عزوجل : فالق الاصباح ؛ فراء گوید اگر اصباح و امساء (بفتح ) بخوانیم جمع مساء و صبح است مانند ابکار و ابکار (بفتح و کسر)، شاعر گوید ...
-
حصکفی دیاربکری
لغتنامه دهخدا
حصکفی دیاربکری . [ ح َ ک َ فی ِ ب َ ] (اِخ ) ابراهیم بن احمدبن علی شاعر معروف به ابن ملا در حلب متولد شد و در 1032 هَ . ق . درگذشت . او راست : حلبةالمفاضلة و ابکار المعانی . (الاعلام زرکلی ج 1 ص 10).
-
باددرکف
لغتنامه دهخدا
باددرکف . [ دَرْ ک َ ] (ص مرکب ) کنایه از بی ماحصل و تهی دست و مفلس باشد. (برهان ). کنایه از مفلس و هرزه کار باشد و با لفظ شدن و بودن مستعمل است . (از آنندراج ). کنایه از کسی باشد که تهی دست بوده یا کار بیحاصل کند. (انجمن آرا).- باد در کف ... بودن ؛...
-
بکر
لغتنامه دهخدا
بکر. [ ب ِ ] (ع ص ، اِ) دوشیزه ، یقع علی الرجل و المراءة. ج ، ابکار. (منتهی الارب ). دوشیزه ، در مرد و زن هر دو گویند. ج ، ابکار. (ناظم الاطباء). دوشیزه . (غیاث ) (مهذب الاسماء). عذراء. مرد و زنی که هنوز همخوابگی نکرده باشند. || زن و ناقه که یک شکم ب...
-
کشاورزی
لغتنامه دهخدا
کشاورزی . [ ک َ / ک ِ وَ ] (حامص مرکب ) کشتکاری . زراعت . فلاحت . (ناظم الاطباء). برزگری . کشت . برزیگری . اَبکار. تَأریس . اکاری . زرع . مؤاکرة. حرث . احتراث . دهقنت . (یادداشت مؤلف ) : کشاورز شغل سپه ساز کردسپاهی کشاورزی آغاز کرد. نظامی .- کشاور...
-
صورت نگار
لغتنامه دهخدا
صورت نگار. [ رَ ن ِ ] (نف مرکب ) صورت نگارنده . مصور. نقاش . مجازاً خالق و آفریننده : جهان را دگرگونه شد کار و بارش بر او مهربان گشت صورت نگارش . ناصرخسرو.من جانسپار مدح تو، صورت نگار مدح توباآب کار مدح تو، الفاظم ابکار آمده . خاقانی .که چون کرده اند...
-
غمیرالصلعاء
لغتنامه دهخدا
غمیرالصلعاء. [ غ ُ م َ رُص ْ ص َ ] (اِخ ) از آبهای اَجَاء که یکی از دوکوه طی ٔ در نزدیکی غُرَی ّ است . عبیدبن ابرص گوید:تبصر خلیلی هل تری من ظعاین سلکن غمیراً دونهن غموض و فوق الجمال الناعجات کواعب مخاضیب ابکار اوانس بیض و خبت قلوصی بعد هَدء وهاجهامع...
-
عنوس
لغتنامه دهخدا
عنوس . [ ع ُ ] (ع مص ) دیر ماندن دختر در خانه بی شوی چندانکه از شمار ابکار برآید. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عِناس . رجوع به عناس شود. || متغیر گردانیدن کلان سالی چهره ٔ مردم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ...