عنوس . [ ع ُ ] (ع مص ) دیر ماندن دختر در خانه بی شوی چندانکه از شمار ابکار برآید. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عِناس . رجوع به عناس شود. || متغیر گردانیدن کلان سالی چهره ٔ مردم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ص ، اِ) ج ِ عانِس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عانس شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.