کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آفر
واژهنامه آزاد
پیشنهاد (انگلیسی:offer)
-
آفر
واژهنامه آزاد
آفر:آتش, ماه نهم سال شمسی
-
واژههای مشابه
-
افر
لغتنامه دهخدا
افر. [ اَ ] (صوت ) کلمه ٔ تحسین یعنی مرحبا. آفرین . (ناظم الاطباء).
-
افر
لغتنامه دهخدا
افر. [ اَ ] (ع مص ) سخت دویدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دویدن . (المصادر زوزنی ). و رجوع به نشواللغة ص 19 شود. || سبکی و چالاکی نمودن در خدمت . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || دفعکردن و راندن و جستن . (آنندراج ). دفع کر...
-
افر
لغتنامه دهخدا
افر. [ اَ ف َ ](ع مص ) افر بسکون فاء است . رجوع به این کلمه شود.
-
افر
لغتنامه دهخدا
افر. [ اَ ف ُرر ] (اِخ )شهری است در عراق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شهرکی است بسواد عراق نزدیک نهر جوبر. (از معجم البلدان ).
-
افر
لغتنامه دهخدا
افر. [ اِ ف ُ ] (اِخ ) افرها در یونان . (یادداشت دهخدا).
-
واژههای همآوا
-
عفر
لغتنامه دهخدا
عفر. [ ع َ ] (ع اِ) خاک . (منتهی الارب ). تراب . (فهرست مخزن الادویه ). روی خاک . ظاهر و روی خاک . (از اقرب الموارد). || دشواری و سختی : کلام لاعفر فیه ؛ سخنی که پیچیدگی و دشواری در آن نباشد. (از اقرب الموارد). عَفَر. (منتهی الارب ). رجوع به عَفَر شو...
-
عفر
لغتنامه دهخدا
عفر. [ ع َ ] (ع مص ) در خاک مالیدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). در خاک غلطانیدن و خاک آلوده کردن . || زیر خاک دفن نمودن و پنهان کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بر زمین زدن چیزی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کشت را ب...
-
عفر
لغتنامه دهخدا
عفر. [ ع َ ف َ ] (ع اِ) خاک ، و روی خاک . (منتهی الارب ). رویه و سطح زمین : ماعلی عفرالارض مثله و خاک را نیز گویند. (از اقرب الموارد). ج ، أعفار. || اول آب که کشت را دهند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تیرها که مخاطالشیطان نامند آنرا. (منتهی ...
-
عفر
لغتنامه دهخدا
عفر. [ ع َ ف َ ] (ع مص ) سپید سرخی مایل گردیدن آهو، یاسرخ پشت و سپیدشکم گشتن آن . (از منتهی الارب ). «أعفر»شدن آهو، و گویند رنگ او شبیه رنگ «عفر» و خاک شدن .(از اقرب الموارد). و رجوع به أعفر و عَفَر شود.
-
عفر
لغتنامه دهخدا
عفر. [ ع ِ ] (ع ص ) مرد نیک خبیث کربز. (منتهی الارب ). خبیث و منکر. (اقرب الموارد).مردم سخت بد. (دهار). || اسد عفر؛ شیر درشت . (منتهی الارب ). شیر سخت و شدید. (از اقرب الموارد). || (اِ) خوک نر، یا عام است ، یا بچه ٔ خوک . (منتهی الارب ) (از اقرب المو...
-
عفر
لغتنامه دهخدا
عفر. [ ع ِ ف ِرر ] (ع ص ) مردپلید. (منتهی الارب ). خبیث و منکر. (اقرب الموارد).