کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبگیر کوچک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آبگیر کوچک
واژهنامه آزاد
غدیر
-
واژههای مشابه
-
ابگیر
دیکشنری فارسی به عربی
برکة , حوض
-
conservation pool
آبگیر حفاظتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] حداقل آبی که برای کاربردهای گوناگون، از جمله تفریح و حفاظت از حیاتوحش، در پشت سد نگه داشته میشود
-
زمین ابگیر
دیکشنری فارسی به عربی
فين
-
جستوجو در متن
-
برم
واژگان مترادف و متضاد
۱. آبگیر، استخر، برکه، تالاب، غدیر ۲. بند، سد کوچک
-
شمر
فرهنگ فارسی معین
(شَ مَ) (اِ.) 1 - آبگیر. 2 - حوض کوچک .
-
شمر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šamar ۱. آبگیر؛ تالاب: ◻︎ همچو روی رومیان از ابر رنگین شد چمن / همچو موی زنگیان از باد پرچین شد شمر (قطران: ۱۱۱).۲. حوض کوچک.
-
مرداب
لغتنامه دهخدا
مرداب . [ م ُ ] (اِ مرکب ) برکه و آبگیر عمیق و پر عرض و طول . (جهانگیری ). تالاب و استخر و آبگیر عمیق و پر عرض و طول .(برهان قاطع). غالباً در آب غیر روان استعمال می شودکه ایستاده است و حرکت نمیکند بخلاف آب رود که جنبش و رفتار دارد. (انجمن آرا). آب ای...
-
گول
لغتنامه دهخدا
گول . (ترکی ، اِ) آبگیری که اندک آب در آن استاده باشد. (برهان قاطع). جایی بود که آب تنگ ایستاده بود. (لغت فرس ). آبگیر. (فرهنگ شعوری ). به معنی حوض و استخر در ترکی . (کاشغری ج 3ص 98). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ دکتر معین ). در ترکی به معنی تالاب کوچک . (غ...
-
غوچی
لغتنامه دهخدا
غوچی . [ غ َ ](اِ) گودال یعنی جای عمیق . (از برهان قاطع) (آنندراج ). گَوِ خرد؛ یعنی مغاک کوچک . (غیاث اللغات ). جهانگیری گوید: «غوچی گودال را گویند و آن را غفچ و غفچی نیز گویند». ولی غفچ بمعنی آبگیر است و مرادف غوچی نتواند بود. در سراج اللغات آمده : ...
-
موهبة
لغتنامه دهخدا
موهبة. [ م َ هََ / هَِ ب َ ] (ع اِمص ، اِ) بخشش . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (دهار). دهش . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). موهبت . آنچه ببخشند. ج ، مواهب . (مهذب الاسماء) : احسن اﷲ حفظک و حیاطتک و امتع امیرالمؤمنین بک و بالنعمة الجسیمة و المنح...
-
شمر
لغتنامه دهخدا
شمر. [ش َ م َ ] (اِ) حوض خرد و کوچک . (برهان ) (ناظم الاطباء). حوض . حوض کوچک و تالاب . (غیاث ) (ناظم الاطباء). آبگیر خرد. (آنندراج ) (انجمن آرا). آبگیر. آبدان . (فرهنگ اوبهی ). آبگیر. غفج . (لغت فرس اسدی ). آبگیر خرد و شاید بمعنی آبگیر بزرگ هم اطلاق...
-
سمه
لغتنامه دهخدا
سمه . [ س ِ م َ / م ِ ] (اِ) به معنی سمر باشد که دست افزار جولاهگان است ، و آن جاروب مانندی باشد که بدان آهار بر روی تاره ٔ جامه کشند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آبگیر کوچک که جولاهان دارند و در مؤید به معنی ماله ٔ آهار و لیف جولاهان که ...