کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمین بازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زمین آمار
واژهنامه آزاد
ژئواستاتیک
-
زمین پویا
واژهنامه آزاد
زمین پرجنب و جوش - زمین فعال - زمین جستوجوگر
-
زمین خواری
واژهنامه آزاد
استفاده غیرمجاز از زمین های عمومی ومتعلق به دولت
-
بیل زمین
واژهنامه آزاد
(همدانی) بگذار زمین؛ روی زمین بگذار.
-
ارمیان زمین
واژهنامه آزاد
منطقه ای استراتژیک در زمان هخامنشیان که محل ضزب سکه و اسناد مالی دولت هخامنش بوده که در شمال غربی استان فارس از شهرسده تا خسرو شیرین بوده است.
-
زمین مست
واژهنامه آزاد
(اصفهان، روستای زمان آباد از توابع باغ بهادران) آیِش؛ زمین کشاورزی که مدتی در آن کشت نشده و آماده برای کشاورزی است، یعنی خاک آن حاصلخیز و قوی شده است.
-
قطعه زمین کشاورزی
واژهنامه آزاد
کَرت.
-
نقش بر زمین می ساختند
واژهنامه آزاد
بر روی زمین می افتادند - کنایه:مرگ،مردن
-
جستوجو در متن
-
سنگچین
واژهنامه آزاد
چینش سنگ بر زمین برای نوعی بازی کودکانه
-
لنگ لنگو
واژهنامه آزاد
نان بازی کودکان در استان فارس که بچه ها به ترتیب با یک پا، مسافتی از یک راه را می پیمایند و وقتی پایشان قبل از علامت مورد نظر بر زمین بگذارند بازنده محسوب می شوند.
-
تنگله فس
واژهنامه آزاد
تنگله فس- ا.مر. tongele fes : الا کلنگ ، وسیله ی بازی کودکان به صورت میله ای فلزی بلند که از وسط توسط پینی به زمین متصل است و یکی بر یکسر و دیگری بر سر دیگر آن نشیند و هر زمان یک سر آن به بالا برند و سر دیگر را پائین آرند.
-
گردآلو
واژهنامه آزاد
گونه ای وسیلۀ یازی در استان گیلان، به ویژه در رشت. قطعه ای چوب استوانه ای که یک طرف آن را به شکل مخروطی با رأس تیز در می آوردند. قطر استوانه از دو تا پنج سانتیمتر، و گاهی بیشتر، و بلندی آن از دو تا ده سانتیمتر بود. این قطعه را طوری خراطی می کردند که ...
-
همچی
واژهنامه آزاد
(ق. عامیانه) [هم + چی] مخفف همچننن. 1- چنان «یارو همچی میگه صد دانه یاقوت دسته به دسته...با نظم و ترتیب یکجا نشسته، انگار دونه های ذرت شلوارک پاشونه دارن تو کوچه فوتبال بازی میکنن!!!» «همچی می گه تنها اپراتور حامی تیم فوتبال که انگار ۱۵۸ تا اپراتور ...