کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یگانگی وحدت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
وحدت
لغتنامه دهخدا
وحدت . [ وَ دَ ] (ع مص ) یگانه شدن . (غیاث اللغات ). || (اِمص ) یکتایی . یگانگی . انفراد. (ناظم الاطباء). تنهایی . (ناظم الاطباء) (غیاث ) : مرا آیینه ٔ وحدت نماید صورت عنقامرا پروانه ٔ عزلت دهد ملک سلیمانی . خاقانی .وحدت گزین و همدمی از دوستان مجوی ت...
-
وحدة
لغتنامه دهخدا
وحدة. [ وَ دَ ](ع مص ) وحادة. وحودة. وحود. وحد. حدة. تنها و یکتا ماندن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یگانه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). یکی بودن . (آنندراج ). || (اِمص ) یگانگی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). یکتایی . || تنهایی . (آن...
-
وحدانیت
لغتنامه دهخدا
وحدانیت . [ وَ نی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) احدیت . حالت یگانه . (اقرب الموارد) (المنجد). یکتایی . یگانگی . تنهایی و یگانگی و وحدت . (ناظم الاطباء): قسم به وحدانیت خدا : ز هر شمعی که جویی روشنایی به وحدانیتش یابی گوایی . نظامی .به وحدانیت حق جل و علا...
-
دوگانگی
لغتنامه دهخدا
دوگانگی . [ دُن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ، اِ مرکب ) تغایر. مغایرت . اختلاف . دوگونگی . مقابل یگانگی . مقابل وحدت : بر سبوی دوگانگی زن سنگ تا ز خمی برآیدت ده رنگ . اوحدی .و رجوع به دوگانه شود.
-
انفراد
لغتنامه دهخدا
انفراد. [ اِ ف ِ ] (ع مص ) یگانه شدن و تنها گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). تنها شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث اللغات ). استفراد. (یادداشت مؤلف ). تفرد. وحدت . وحدانیت . || تنها کردن کاری . (منتهی الارب ) (ناظ...
-
اوحد
لغتنامه دهخدا
اوحد. [ اَ ح َ ] (ع ص ) لست فیه باوحد؛ یعنی در آن خاص نیستم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || یگانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). هو اوحد اهل زمانه . ج ، اُحْدان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : ایا بعقل و کفایت زعاقلا...
-
کثرت
لغتنامه دهخدا
کثرت . [ ک َ رَ ] (ع اِمص ) بسیاری . فراوانی . افزونی . زیادتی . (ناظم الاطباء). مقابل قلت . (یادداشت مؤلف ) : رتبت جاه و کثرت جودش در جهان نه امل گذاشت نه یأس . مسعودسعد.چون بر کثرت انصار اسلام اطلاع یافت دریایی دید از لشکر که موج می زند. (ترجمه ٔ...
-
توئی
لغتنامه دهخدا
توئی . [ ت ُ ] (حامص ) چگونگی تو. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تو بودن . این کلمه در خطاب آید و افاده ٔ جدائی از جمع و دیگران کند چنانکه در مقام یگانگی گویند منی و توئی در میان نیست ، یعنی جدایی و دوگانگی از میان رفته است و وحدت جایگزین آن شده است : گر...
-
یکتایی
لغتنامه دهخدا
یکتایی . [ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) وحدت . وحدانیت . یگانگی . توحید. (یادداشت مؤلف ). یکتا بودن : خرقه پوشان صوامع را دوتایی چاک شدچون من اندر کوی وحدت لاف یکتایی زدم . سعدی .مغنی ملولم دوتایی بزن به یکتایی او که تایی بزن . حافظ. || صمیمیت . یگانگی ...
-
تنهائی
لغتنامه دهخدا
تنهائی . [ ت َ ] (حامص ) تنهایی . خلوت . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). کناره جوئی . اعتزال . عزلت گزینی . گوشه نشینی : برگزیدم به خانه تنهائی از همه کس درم ببستم چست . شهید بلخی .همجالس بد بُدی تو و رفته بهی تنهائی بِه ْبسی ز همجالس بد.(از قابو...
-
راست آمدن
لغتنامه دهخدا
راست آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) سازگار آمدن . (آنندراج ). سازگاری یافتن . هماهنگی یافتن . مطابقت داشتن . عملی بر وفق صواب صورت گرفتن . برابری کردن . یکسانی داشتن : چگونه راست آید رهزنی راکه ریزد آبروی چون منی را. نظامی .عشق با نام و ننگ نایدراست ند...
-
برادر
لغتنامه دهخدا
برادر. [ ب َ دَ ](اِ) پهلوی بَراتَر. پسر یا مردی که در پدر و مادر و یا یکی از آن دو با شخص مشترک باشد. اخ . اخوی . داداش . (فرهنگ فارسی معین ). پسر از یک پدر و از یک مادرو یا یکی از آن دو. (ناظم الاطباء). نرینه جز تو از پدر و مادر تو، یا یکی از آن دو...
-
حضرت
لغتنامه دهخدا
حضرت . [ ح َ رَ ] (ع مص ) حضور. مقابل غیبت ، غیاب : مانع از خدمت وعایق از حضرت این حال بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).- بحضرت ، در حضرت ؛ بحضور : تا باز سخن سیستان رفت بحضرت امیرالمؤمنین هارون الرشید. (تاریخ سیستان ). پیش آمد باخلعت قبای سیاه و بحضرت ...
-
روسیه ٔ شوروی
لغتنامه دهخدا
روسیه ٔ شوروی . [ سی ی َ ی ِ رَ ] (اِخ ) یا اتحاد جماهیر شوروی یا بطور اختصار شوروی کشور بزرگ اروپایی و آسیایی است که از شمال به اقیانوس منجمد شمالی و از مغرب به نروژ و فنلاند و سواحل بالتیک و آلمان و از جنوب به رومانی و دریای سیاه و ترکیه و ایران و ...
-
بسیار
لغتنامه دهخدا
بسیار. [ ب ِ ] (ق ، ص ) پهلوی وسیار مرکب از وس . ساختمان کلمه واضح نیست . در پارسی باستان وسی دهار «بسیار گرفته ، داشته » قیاس کنید با وسی کار پهلوی «نیبرگ 236» و رجوع به اسفا 1:2 ص 192 شود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چندین و زیاد و متعدد و کثی...