اوحد. [ اَ ح َ ] (ع ص ) لست فیه باوحد؛ یعنی در آن خاص نیستم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || یگانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). هو اوحد اهل زمانه . ج ، اُحْدان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) :
ایا بعقل و کفایت زعاقلان اوحد
ایا بفضل و شهادت ز فاضلان افضل .
- اوحدالدهر ؛ یگانه ٔ روزگار. (مهذب الاسماء).
|| صاحب وحدت و یگانگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.