کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گیرودار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
گیر و دار
لغتنامه دهخدا
گیر و دار. [ رُ ] (اِمص مرکب ، اِ مرکب ) مرکب از: دو فعل گیر (گرفتن ) به اضافه ٔ واو عطف و فعل دار (داشتن ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). اخذ و ضبط. || اختلاط بانگهای مبارزان ، و شور و غوغای آنها. (ناظم الاطباء) : برآمد ز آوردگه گیر و دارنبیند بدان ...
-
جستوجو در متن
-
حیث و بیث
لغتنامه دهخدا
حیث و بیث . [ ح َ ث ُ ب َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) گیرودار. (ناظم الاطباء).
-
شورشار
لغتنامه دهخدا
شورشار. (اِ مرکب ، از اتباع ) شور و شر. شورشرابا. شور و شغب . غوغا و هنگامه و هرج و مرج و گیرودار و فتنه و آشوب و نعره و بانگ . (ناظم الاطباء).
-
فراغت داشتن
لغتنامه دهخدا
فراغت داشتن . [ ف َ غ َ ت َ ] (مص مرکب ) غفلت داشتن . فراموش کردن : در بزرگی و گیرودار عمل ز آشنایان فراغتی دارند. سعدی .|| آسوده بودن و راحت زیستن . رجوع به فراغ و فراغت شود.
-
شورشر
لغتنامه دهخدا
شورشر. [ شو ش َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) شور و شر. شورشار. شورشرابا. شورو شغب . غوغا و فریاد و هنگامه و هرج و مرج و گیرودار و فتنه و آشوب و نعره و بانگ . (از ناظم الاطباء).
-
حیص بیص
لغتنامه دهخدا
حیص بیص . [ ح َ ص َ ب َ ص َ ] (ع اِ مرکب ، از اتباع ) بفتح اول هر دو و آخر هر دو و بکسر آخر هر دو و بفتح اول و کسر آخر و حاص َ باص َ یا حاص ِ باص ِ، به معنی سختی و تنگی و اختلاطی که چاره و گریزی ازآن نباشد. (منتهی الارب ). گویند فلان وقع فی حیص و بیص...
-
شهرک
لغتنامه دهخدا
شهرک . [ ش َ رَ ] (اِخ ) شهرک مرزبان . والی فارس از قِبَل یزدگرد. در سال 23 هجری به مدینه خبررسید که شهرک حاکم فارس با گروه بسیاری از فارسیان شهر توج را که در سرحد آن ولایت بجانب اهواز واقع بوده است اردوگاه ساخته و عزم جنگ با سپاه اسلام را داردو در آ...
-
کشواکش
لغتنامه دهخدا
کشواکش . [ ک َ ک َ ] (اِ مرکب ) کشیدن و واکشیدن . کش و واکش . || کشمکش . تعارض . جدال . گیرودار. جنگ . || اختلاف . (یادداشت مؤلف ). || کشیدگی از این طرف به آن طرف . (ناظم الاطباء). تمطی . کنهزه . کشاکش .(از ناظم الاطباء) (برهان ). رجوع به کش و واکش ...
-
جلال الدین چاولی
لغتنامه دهخدا
جلال الدین چاولی . [ ج َ لُدْ د ن ِ ] (اِخ ) (اتابک ) پس از خمارتکین ازطرف سلاجقه به اتابکی فارس رسید و تا سال 510 هَ . ق . در این مقام باقی بود و مکرر با بازماندگان ملوک شبانکاره زدوخورد کرد و از جمله با نظام الدین یحیی بن حسنویه و پسران او جنگها نم...
-
حکم
لغتنامه دهخدا
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن هشام نام شخص ملحد و کذّابی است که در زمان مهدی از خلفای عباسی در خراسان پدید آمد و معتقد به تناسخ بود و بدعوی الوهیت برخاست و علم عصیان و طغیان نسبت بخلفای عباسی برافراشت . زمامداران امور خلافت نیرویی قوی برای جلوگیری و ت...
-
روز نام و ننگ
لغتنامه دهخدا
روز نام و ننگ . [ زِ م ُ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز ننگ و نام . روز جنگ و جدال . (از آنندراج ). بمجاز، روز نبرد و پیکار : بشکند بانگش دل مردان بروز نام و ننگ بسترد نعلش سر گردان بروز گیرودار. امیر معزی (از آنندراج ).با وجود دستبرد شاه روز نام...
-
طاق و طرنب
لغتنامه دهخدا
طاق و طرنب . [ ق ُ طُ رُمْب ْ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) طاق و ترم . طاق و ترنب . طاق و طرم . طاق و طارم . از لغات مترادفه است ، به معنی کرّ و فر و طمطراق و خودنمائی باشد. (برهان ). فر و شکوه : آمد ز پی عروس خواهی با طاق و طرنب پادشاهی . نظامی .ما ببوش ...
-
بازیافت
لغتنامه دهخدا
بازیافت . [ بازْ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب )پیدا کردن . به دست آوردن : من در اثنای آن گیرودار و در ضمن آن پیکار و کارزار [ در ] اندیشه ٔبازیافت آن جوان میبودم . (مقامات حمیدی ). || استدراک . || خریدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || اصطلاح مالی عهد ...
-
کشمکش
لغتنامه دهخدا
کشمکش . [ ک َ / ک ِ م َ / م ِ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) کشاکش . (ناظم الاطباء). تعارض . جدال . (یادداشت مؤلف ). گیرودار : مجنون کمر موافقت بست از کشمکش مخالفت رست . نظامی .من زین دو علاقه ٔ قوی دست در کشمکش اوفتاده پیوست . نظامی .نگر تا بطوفان ز دریای ...