کشمکش . [ ک َ / ک ِ م َ / م ِ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) کشاکش . (ناظم الاطباء). تعارض . جدال . (یادداشت مؤلف ). گیرودار :
مجنون کمر موافقت بست
از کشمکش مخالفت رست .
من زین دو علاقه ٔ قوی دست
در کشمکش اوفتاده پیوست .
نگر تا بطوفان ز دریای آب
درین کشمکش چون نمایم شتاب .
کشمکش هرچه درو زندگیست
پیش خداوندی او بندگیست .
در حرم دین بحمایت گریز
تا رهی از کشمکش رستخیز.
طایفه ٔ نخجیر در وادی خوش
بودشان باشیر دائم کشمکش .
|| کشیدن چیزی و واگذاشتن و دوباره کشیدن و واگذاشتن . || فرمایش های متوالی و پی درپی . امر و نهی . || غم و الم . اندوه بسیار سخت . || خوشی و شادمانی وناخوشی . (ناظم الاطباء).