کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گیتیافروز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گیتی افروز
لغتنامه دهخدا
گیتی افروز. [ اَ ] (نف مرکب ) روشن کننده ٔ دنیا. فروزنده ٔ دنیا : چنین گفت آن کس که پیروز گشت سر بخت او گیتی افروز گشت . فردوسی .که بهرام بر ساوه پیروز گشت به رزم اندرون گیتی افروز گشت . فردوسی .مخالف تو اگر شمع گیتی افروز است چو شمع یک شبه عمرش بود ...
-
افروز
لغتنامه دهخدا
افروز. [ اَ ] (ص ) روشن . (ناظم الاطباء) (هفت قلزم ) (برهان ) (آنندراج ) (مؤید). || (نف مرخم ) روشن کننده . (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ) (ناظم الاطباء) (مؤید) (شرفنامه ). در کلمات مرکبه بمعنی افروزنده است و مخفف آن باشد، چنانکه درآتش افروز، آذرا...
-
گیتی
لغتنامه دهخدا
گیتی . (اِ) جهان . کره ٔ زمین . عالم سفلی . (از برهان قاطع) (از بهار عجم ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کره ٔ خاکی . کره ٔ ارض : ایا خورشید سالاران گیتی سوار رزم ساز و گرد نستوه . رودکی .هموار خواهی کرد گیتی راگیتی است کی پذیرد همواری . رودکی .گی...
-
گیتی
لغتنامه دهخدا
گیتی . (اِخ ) دهی است از دهستان درختگان بخش مرکزی شهرستان کرمان . واقع در 37هزارگزی شمال خاوری کرمان و2هزارگزی باختر راه مالرو شهداد به کرمان . محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنه ٔ آن 145 تن است . آب آن از قنات تأمین میشود. محصولات آن غلات و حبوب...
-
عشرت افروز
لغتنامه دهخدا
عشرت افروز. [ ع ِ رَ اَ ] (نف مرکب ) عشرت افروزنده . باعث شادی و خوشی و خوشدلی و کامرانی : گروهی تازه روی و عشرت افروزبگاه خوشدلی روشن تر از روز. نظامی .و رجوع به عشرت شود.
-
کوکب افروز
لغتنامه دهخدا
کوکب افروز. [ ک َ / کُو ک َ اَ ] (نف مرکب ) کوکب افروزنده . افروزنده ٔ کوکب . روشن کننده ٔ ستاره : آفتابی که از زوال بری است کوکب افروزآسمان من است .حسین ثنائی (از آنندراج ).
-
عالم افروز
لغتنامه دهخدا
عالم افروز. [ ل َ اَ ] (نف مرکب ) روشن کننده ٔ عالم . (ناظم الاطباء). افروزنده ٔ جهان : گل باغ شه عالم افروز بادچراغ شبش مشعل روز باد. نظامی .روزی و چه روز عالم افروزروشن همه چشمی از چنان روز. نظامی .و چهره ٔ مقصود چون روز عالم افروز روی نماید. (سندب...
-
آتش افروز
لغتنامه دهخدا
آتش افروز. [ ت َ اَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) موقد و گیراننده و روشن کننده ٔ آتش : ظرافت آتش افروز جدایی است ادب آب حیات آشنایی است . ؟ || ظرفی سفالین بهیأت جمجمه ٔ آدمی که گویند از مخترعات جالینوس است و سوراخی تنگ دارد. و چون آن را درون آب فروبرند آب ...
-
آینه افروز
لغتنامه دهخدا
آینه افروز. [ ی ِ ن َ/ ن ِ اَ ] (نف مرکب ) مجلی . (حبیش تفلیسی ). صیقل . آینه زدای . آنکه آینه روشن کند. روشن گر. صاقل . صقّال .
-
آیینه افروز
لغتنامه دهخدا
آیینه افروز. [ ن َ / ن ِ اَ ] (نف مرکب ) آینه افروز. آینه زدای . صیقل . آنکه آینه روشن کند. روشن گر. صاقل . صقّال .
-
جهان افروز
لغتنامه دهخدا
جهان افروز. [ ج َ اَ ] (نف مرکب ) جهان افروزنده . روشن کننده ٔ جهان : خورشید جهان افروز. صبح جهان افروز کِلّه ٔ ظلمانی از پیش برداشت . (کلیله و دمنه ).عدل شمعی بود جهان افروزظلم شد آتشی ممالک سوزعدل بازوی شه قوی داردقامت ملک مستوی دارد.سنائی .
-
تب افروز
لغتنامه دهخدا
تب افروز. [ ت َ اَ ] (ن مف مرکب ) کسی که تب داشته باشد. (بهار عجم ) (آنندراج ). تب افروخته . کسی که از تب افروخته شده باشد : سراغ شعله از خاکستر ما چند پرسیدن تب افروزان زخود رفتند و برجا ماند بسترها. میرزا بیدل (از بهار عجم ).|| (نف مرکب ) که تب را ...
-
جان افروز
لغتنامه دهخدا
جان افروز. [ اَ ] (نف مرکب ) جان افروزنده . فروزنده ٔ جان . تازه کننده ٔ جان . روشن کننده ٔ جان . شادکننده : بهشت جاودان آنروز بینم که آن رخسار جان افروز بینم . (ویس و رامین ).که بگو ای امیر جان افروزکه شب تیره به بود یا روز. سنایی .ز آنکه اقبال خویش...
-
دل افروز
لغتنامه دهخدا
دل افروز. [ دِ اَ ] (نف مرکب ) افروزنده ٔ دل . دلفروز. دلشادکننده . خرمی بخش .شادی بخش . مایه ٔ روشنی دل اعم از اشخاص یا اشیاء یا حالات و حرکات و کیفیات . مایه ٔ فروزش دل : نبیره ٔ جهاندار کاوس کی دل افروز و پردانش و نیک پی . فردوسی .که برگشت و تاریک...
-
دشت افروز
لغتنامه دهخدا
دشت افروز. [ دَ ت ِ اَ ] (اِخ ) نام سیرگاهی است . (آنندراج ) : دشت افروز از نظر کی میرودجلوه گاه گلعذاران یاد باد.باقر کاشی (از آنندراج ).