تب افروز. [ ت َ اَ ] (ن مف مرکب ) کسی که تب داشته باشد. (بهار عجم ) (آنندراج ). تب افروخته . کسی که از تب افروخته شده باشد :
سراغ شعله از خاکستر ما چند پرسیدن
تب افروزان زخود رفتند و برجا ماند بسترها.
|| (نف مرکب ) که تب را مشتعل سازد.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تب افروز. [ ت َ اَ ] (ن مف مرکب ) کسی که تب داشته باشد. (بهار عجم ) (آنندراج ). تب افروخته . کسی که از تب افروخته شده باشد :
سراغ شعله از خاکستر ما چند پرسیدن
تب افروزان زخود رفتند و برجا ماند بسترها.