کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گزاریدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گزاریدن
لغتنامه دهخدا
گزاریدن . [ گ ُ دَ ] (مص )گزاردن و ادا کردن . (برهان ) (آنندراج ) : بر عمل تو حق است گزاریدن حکمت بگزار حق علم گرت دست گزار است . ناصرخسرو. || تعبیر کردن . تأویل کردن : گزاریدن خواب کار من است . فردوسی .|| گزرانیدن . درگزار کردن . || پیشکش کردن . ||...
-
جستوجو در متن
-
دستگزار
لغتنامه دهخدا
دستگزار. [ دَ گ ُ ] (اِ مرکب ) دستگذار. قدرت . توانائی : تویی که دستخوش تست گردن گردون تویی که کنج تو دارد به گنج دستگزار. عنصری (ص 136).همتش برتر از توانائی است دادنش بیشتر ز دستگزار. فرخی .بسا کسا که رسید از عطا و نعمت اوچنانکه من بتوانائی و به دست...
-
گزاردن
لغتنامه دهخدا
گزاردن . [ گ ُ دَ ] (مص ) (از: گزار + دن ، پسوند مصدری ). گزاریدن . گزاشتن . جزو اول ویچار (شرح کردن ، توضیح دادن )، سانسکریت ویچاریتی (سنجیدن ، تأمل کردن ، وارسی کردن )، ویچارا (تأمل ، سنجیدن )، ویچارانا (تأمل ، شرح دادن )، پهلوی ویچاریشن ویچارتن...
-
استاد
لغتنامه دهخدا
استاد. [ اُ ] (ص ) (معرب آن نیز استاد و استاذ) اوستاد. اُستا. اوستا (مخفف اوستاد) . ماهر. بامهارت . صاحب مهارت . حاذق . (دهار) (ربنجنی ) : از غایت بی ننگی و از حرص گدائی استادتر از وی همه این یافه درایان . سوزنی .ز گوهر سفتن استادان هراسندکه قیمت مند...
-
ش
لغتنامه دهخدا
ش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به سیصد دارند. نام آن در فارسی و عربی شین است . در تهجی عبرانی که اصل تهجّی عربی است نام این ح...