کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کَرت، کَردو، کرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کرت
لغتنامه دهخدا
کرت . [ ک َ ] (اِ) تره . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تره شود.
-
کرت
لغتنامه دهخدا
کرت . [ ک َ ] (اِ) نام میوه ٔ خاری است که آن را به عربی شوکة قبطیة گویند و آن میوه ای است شبیه به خرنوب شامی . معرب آن قرط باشد. (برهان ) (آنندراج ). بار و ثمر یک نوع خاری که به تازی قرط گویند. (ناظم الاطباء). کیکر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کیکر ...
-
کرت
لغتنامه دهخدا
کرت . [ ک َ ] (اِخ ) آل کرت . رجوع به آل کرت و حبیب السیر چ تهران صص 84-116 شود.
-
کرت
لغتنامه دهخدا
کرت . [ ک َرْ رَ ] (ع اِ) کرة. دفعه . مرتبه . (ناظم الاطباء). نوبت . بار. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). راه . ره . پی . دست . هنگام . وهلة. وعده . گه . گاه . مَرَّة. کِش یا کَش . سفر. ج ، کَرّات . (یادداشت مؤلف ) : در این راه چند کرت گفت دریغ آل ...
-
کرت
لغتنامه دهخدا
کرت . [ ک ِ رِ ] (اِخ ) جزیره ای است در مدیترانه ٔ شرقی متعلق به کشور یونان . این جزیره از تپه های آهکی و کوههای نسبتاً مرتفع که گاه ارتفاع آنها به 2490 متر می رسد تشکیل شده است . جمعیت آن بیشتر در دشتهایی است که برای گندم ، ذرت ، تنباکو و مانند آن م...
-
کرت
لغتنامه دهخدا
کرت . [ کْرِ / ک ِ رِ ] (اِ) درختی است گرمسیری که سه گونه ٔ وحشی آن در کرانه های جنوب ایران می روید. چوب کرت در آغاز قرمز روشن است و سپس تیره می شود، خوب تراش برمی دارد و در هنرهای زیبا بمصرف می رسد. صمغ معروف عربی را از آن می گیرند. (از جنگل شناسی ک...
-
گود کرت
لغتنامه دهخدا
گود کرت . [ گُو ک َ ] (اِخ ) نام محلی بوده است در اصفهان . (از ترجمه ٔ محاسن اصفهان آوی ص 25).
-
گرامی کرت
لغتنامه دهخدا
گرامی کرت . [ گ ِ ک َ ] (اِخ ) پسر جاماسب است . (یشتها پورداود ج 2 ص 87). رجوع به گرامی شود.
-
کرت آباد
لغتنامه دهخدا
کرت آباد. [ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد. تپه ماهور و سردسیر است و 120 تن سکنه دارد. از سراب فتح اللهی وزز مشروب می شود. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است و ساکنین از طایفه ٔحسنوند می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی...
-
کرت بندی
لغتنامه دهخدا
کرت بندی .[ ک َ ب َ ] (حامص مرکب ) کردبندی . تقسیم مزارع و باغچه ها به قسمتهای تقریباً مساوی . (از فرهنگ فارسی معین ). تقسیمات زمین زراعی و باغچه به قطعات مستطیل شکل محدود به مرزهای برآمده از خاک . و رجوع به کرت شود.
-
کرت کلا
لغتنامه دهخدا
کرت کلا. [ ک ُ رُ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نور مازندران . (از سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 110).
-
فراخ کرت
لغتنامه دهخدا
فراخ کرت . [ ف َ ک َ ] (اِخ ) (دریای ...) میان دریای جنوب ایران و اقیانوس هند است . گروهی از خاورشناسان نیز آن را با بحر خزر تطبیق کرده اند. (مزدیسنا و... تألیف معین ج 2 ص 312) : تشتر رایومند فرهمند دگرباره از دریای فرخ کرت برخیزد. (ترجمه ٔ تیریشت ک...
-
فراخ کرت
لغتنامه دهخدا
فراخ کرت . [ ف َ ک َ ] (ص مرکب ) دریای بزرگ ساحل و فراخ کناره . (مزدیسنا و... تألیف معین ص 312 چ 2).
-
وای کرت
لغتنامه دهخدا
وای کرت . [ ] (اِخ ) کابل را گویند که یکی از شانزده مملکت اوستائی است . (ایران باستان ص 156).
-
آل کرت
لغتنامه دهخدا
آل کرت .[ ل ِ ک َ ] (اِخ ) طبقه ای از ملوک شرق ایران از نژاد غوریان که از 643 تا 791 هَ .ق . حکومت رانده اند و پای تخت آنان هرات بود. سرسلسله ٔ این دودمان شمس الدین محمد دخترزاده ٔ ملک رکن الدین ، و او بزمان جدّ خویش رکن الدین یکی از سران سپاه و از م...