کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کومه 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گومه
لغتنامه دهخدا
گومه . [ م َ / م ِ ] (اِ) کومه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). به واو مجهول خانه ای را گویند که از نی و چوپ و علف سازند. (برهان قاطع). صحیح کلمه کومه است . رجوع به کومه شود. || رنگ و آن را گونه گویند. (فرهنگ جهانگیری ). ظاهراً مصحف گونه است .
-
آلونک
لغتنامه دهخدا
آلونک . [ ن َ ] (اِ)خانه ٔ خرد و بی ثبات و بی سامان . کوخ . کوخچه . کومه .
-
لیمیرخان
لغتنامه دهخدا
لیمیرخان . (اِخ ) خره و ناحیتی در آستارای ایران و مرکز آن قریه ٔ کوته کومه است .
-
درآیر
لغتنامه دهخدا
درآیر. [ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه کرمانشاه و نوسود، میان کومه دره و رودخانه ٔ سیروان ،در 154هزارمتری کرمانشاه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
کاشه
لغتنامه دهخدا
کاشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) کاژ. (جهانگیری ). بمعنی کازه است و آن خانه ای باشد علفی که بر کنار کشت و زراعت سازند. (برهان ). رجوع به کازه شود. کومه . رجوع به کومه شود. جمس . رجوع به جمس شود. || یخ تنک و نازک را گویند و آن آبی است که در زمستان می بندد و ...
-
کپر
لغتنامه دهخدا
کپر. [ ک َ پ َ ] (اِ) در لغت مردم بلوچ ، خانه ای است از نی و بوریا و مانندآن . خانه هائی است که اسکلت آنها از چوب خرماست و اطراف آنها با حصیر بسته می شود. نام خانه های حصیری که در فلاحیه خوزستان کنند، که گاه از منسوجی درشت و گاه از شاخ و برگ درخت ساخ...
-
قبصایم
لغتنامه دهخدا
قبصایم . [ ق َ ] (اِخ ) (دو کومه ) شهری از شهرهای افرائیم که بلاویان بنی قهات داده شد (کتاب یوشع 21:22) که در اول تواریخ ایام 6:68 یقمعام خوانده شده و گمان میرود که همان کرب باشد که در حدود شمال غربی افرائیم واقع است . (قاموس کتاب مقدس ).
-
عباریم
لغتنامه دهخدا
عباریم . [ ] (اِخ ) (مخاضات ) سفر اعداد 27:12 و 33:47 سفر تثنیه 32:49 کتاب ارمیا 22:2 اسم سلسله کوههایی است که از شمال به جنوب شرقی اردن که سلسله قله های موآب شمالی است واقع است از جمله قله های این سلسله در سفر اعداد 21:1 عییی عباریم یعنی کومه ٔ عبار...
-
عای
لغتنامه دهخدا
عای . (اِخ ) (در عبری بمعنی کومه ٔ خرابی ) یکی از شهرهای کنعانیان که یوشعآن را مفتوح گردانید ابراهیم نیز چادر خود را در میانه ٔ عای و بیت ایل بر پا نمود و مسافت میانه ٔ این دو شهر بقدری بود که امکان داشت کمینگاهی به طرف غربی عای فراهم کرده که مردان و...
-
عفیف تلمسانی
لغتنامه دهخدا
عفیف تلمسانی . [ ع َ ف ِ ت ِ م ِ ] (اِخ ) سلیمان بن علی بن عبداﷲبن علی کومی تلمسانی ، ملقب به عفیف الدین . شاعر قرن هفتم هجری . اصل او از قبیله ٔ کومه است ، به سال 610 هَ . ق . متولد شد و در بلاد روم سیاحت کرد سپس ساکن دمشق شد. او صوفی مذهب و بر روش ...
-
کریج
لغتنامه دهخدا
کریج . [ ک َ / ک ُ ] (اِ) کریچ . کریچه . خانه ٔ کوچک باشد مطلقاً. (برهان ). مطلق خانه ٔ کوچک . (انجمن آرا) (آنندراج ) : در جهان فراخ پرنزهت چه کنی آن کریج پروحشت . سنائی . || خانه ٔ کوچکی را گویند که از نی و علف سازند، مانند خانه ای که دهقانان در کنا...
-
آبکامه
لغتنامه دهخدا
آبکامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نان خورشی و نوعی از گوارشن بوده است بطعم ترش ، وآن را از نان خشک گندم یا جو که در آب خیسانده و مدتی برای تخمیر در آفتاب مینهاده اند حاصل کنند، و گاهی پودنه و تخم کرفس و دارچینی و قرنفل و ابازیر دیگربر آن می افزایند. ...
-
حشبون
لغتنامه دهخدا
حشبون . [ ح َ ] (اِخ ) (به معنی تدبیر). اسم شهری که در قدیم الایام به موآبیان تعلق داشت پس از آن سیحون آن را مفتوح ساخته پای تخت مملکت خود گردانید.بعد بنی اسرائیل بر آن دست یافته در آن سکونت ورزیدند. (سفر اعداد ج 21 ص 25 و 26). و آن فیمابین املاک راو...
-
پلین
لغتنامه دهخدا
پلین . [ پْلی / ی ِ ](اِخ ) کائیوس پلینیوس سکوندوس معروف به پلین بزرگ . عالم طبیعی و نویسنده ٔ رومی مولد، کم در عصر تی بر بسال 23 م .، متوفی در زمان تیتوس بسال 79. وی در سپاه روم به خدمت پرداخت و از جنگهای روم کتابی در فن پرتاب کردن زوبین هنگام سواری...
-
ناموس
لغتنامه دهخدا
ناموس . (معرب ، اِ) احکام الهی . (برهان قاطع). شریعت . (اقرب الموارد) (المنجد). قانون و شریعت و احکام الهی . (ناظم الاطباء). هو الشرع الذی شرعه اﷲ. (تعریفات ) : یکی روز بود که عیسی تعلیم میداد معتزله نشسته بودند و او ناموس می آموزانید. (ترجمه ٔ دیاتس...