کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوراب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوراب
لغتنامه دهخدا
کوراب . (اِ مرکب ) سراب را گفته اند و آن شوره زمینی باشد در صحرا که از دور به آب ماند و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است . (برهان ). بمعنی سراب یعنی زمین شوره که از دور آب نماید و چنان نباشد. (آنندراج ). زمین شوره که از دور آب نماید. سراب . (فرهن...
-
جستوجو در متن
-
شنبه بازار
لغتنامه دهخدا
شنبه بازار. [ شَم ْ ب ِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه رشت و آستارا میان کوله کوراب و نورد در 31800 گزی رشت . (یادداشت مؤلف ).
-
آب نما
لغتنامه دهخدا
آب نما. [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (اِ مرکب ) مظهر چشمه و کاریز. || بنائی که در آنجا کنند. || سراب . کوراب . آل . کتیر. واله . کور. لعاب الشمس . یلمع. عسقل . عساقل . لوه .
-
تریه
لغتنامه دهخدا
تریه . [ ت َ رَی ْ ی ُه ْ ] (ع مص )شد و آمد کردن میغ و کوراب . (تاج المصادر بیهقی ). درخشیدن و ناپدید شدن سراب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نمایان و ناپدید شدن سراب . (از اقرب الموارد).
-
حزء
لغتنامه دهخدا
حزء. [ ح َ ] (ع مص ) حزء سراب چیزی را؛ برداشتن کوراب آن را. (منتهی الارب ). || حزء ابل ؛گرد کردن شتران و راندن آنان را. (منتهی الارب ). || حزء مراءة؛ گائیدن زن را. (منتهی الارب ).
-
خیدع
لغتنامه دهخدا
خیدع . [ خ َ دَ ] (ع ص ، اِ)کسی که بر دوستی وی اعتماد کردن نتوان . || غول فریبنده . || راه مخالف قصد. || کوراب . || گرگ . || فریبنده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
گوراب گسکر
لغتنامه دهخدا
گوراب گسکر. [ ب ِ گ َ ک َ ] (اِخ ) نام محلی در گیلان در نزدیکی ملاط (ملات ) که راه سنگ فرش از نزدیکی آن عبور میکرده است . (از مازندران و استرآباد رابینو متن انگلیسی ص 8). در ترجمه ٔ فارسی این کتاب (ص 26) این کلمه به غلط کوراب گسکر چاپ شده است .
-
مهویزان
لغتنامه دهخدا
مهویزان . [ م َهَْ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان مرکزی بخش صومعه سرای شهرستان فومن ، واقع در ده هزارگزی باختر فومن نزدیک کوراب زرنج دارای 772 تن سکنه . آبش از سیاه رود و پلنگ رود و استخر و راهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
لعلع
لغتنامه دهخدا
لعلع. [ ل َ ل َ ] (ع اِ) سراب . (منتهی الارب ). کوراب . (مهذب الاسماء). || گرگ . (منتهی الارب ). ذئب . || درختی است حجازی . || به سکون حرف آخر به معنی لعا است : تلعلع؛ لعلع گفتن . || (اِخ ) نام مردی . (منتهی الارب ).
-
کور
لغتنامه دهخدا
کور. [ ک َ / کُو ] (اِ) جایی را گویند که پشته و شکستگی بسیار داشته باشد و قابلیت آبادانی و زراعت کردن نداشته باشد. (برهان ). به معنی جای خراب که پشته و شکستگی بسیار داشته باشد و قابل زراعت نباشد، لیکن اصح در این معنی کاف فارسی است نه عربی و در فرهنگه...
-
یلمع
لغتنامه دهخدا
یلمع. [ ی َ م َ ] (ع ص ، اِ) برق بی باران . || سراب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب )(آنندراج ). کوراب . (ملخص اللغات ). || دروغگوی را هم بدان تشبیه دهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).دروغگوی . (ناظم الاطباء) (دهار). || سنگ سپید که از آفتاب نیک تابد. (دها...
-
هبهاب
لغتنامه دهخدا
هبهاب . [ هََ ] (ع ص ) تیزرو. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ج ، هَباهیب . (ناظم الاطباء). || نیک بانگ و فریاد کننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بانگ و فریاد کننده . (اقرب الموارد). || (اِ) سراب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کو...
-
رقراق
لغتنامه دهخدا
رقراق . [ رَ ] (ع اِ) درخش سراب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوراب . (مهذب الاسماء). || درخش هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).- رقراق الدمع ؛ اشکی که در چشم بدرخشد یعنی در آن حرکت کند ولی جاری نشود. (از اقرب الموارد).- رقراق السحاب ؛ آنچه از آن م...
-
گوراب
لغتنامه دهخدا
گوراب . (اِ) میدانی را گویند که به جهت اسب دوانی ساخته باشند. (برهان ). || گنبدی که بر سر قبرها میسازند. (برهان ) (رشیدی ). گورابه : مردم دانا نرهد زین دو گوربالا گوراب و فروچاه گور. امیرخسرو دهلوی .جهان غرق بادا به دریای شورکه بالاست گوراب و ته چاه ...