کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمخونی آهنیاختهای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کم کم
لغتنامه دهخدا
کم کم . [ ک ُ ک ُ ] (اِ صوت ) صدا و آواز کندن نقب و چاه باشد و آن را کم کم نقاب گویند. (برهان ). آوازکافتن نقب . (فرهنگ جهانگیری ). آواز شکافتن زمین و نقب به کنج خانه . (آنندراج ) (انجمن آرا). آواز شکافتن زمین و نقب . گم گم . (فرهنگ فارسی معین ) : به...
-
کم کم
لغتنامه دهخدا
کم کم . [ ک ُک ُ ] (اِ) زعفران . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اسم هندی زعفران است . (فهرست مخزن الادویه ). || ریگ روان . (از برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بمعنی ریگستان معرب قم گویند و معروف است . (آنندراج ). || قمقمه و کوزه و ابریق . ...
-
کم آمدن
لغتنامه دهخدا
کم آمدن . [ ک َ م َ دَ ] (مص مرکب ) کاسته شدن و اندک شدن و ناقص شدن و قطع شدن و ناتمام شدن . (ناظم الاطباء). اندک بودن . ناقص شدن . ناتمام بودن . (فرهنگ فارسی معین ). از شماره ٔ چیزی کاسته شدن . نرسیدن به حدی که بایسته است . کافی نبودن . کفاف ندادن :...
-
کم آوردن
لغتنامه دهخدا
کم آوردن . [ ک َ وَ / وُ دَ ] (مص مرکب ) غلبه کردن .- کم آوردن کسی را ؛ غلبه کردن بر او. (فرهنگ فارسی معین ). بامن برآیند یا توانند که با من کاوند و مرا کم آرند... (کشف الاسرار ج 6ص 552، از فرهنگ فارسی معین ). کفره ٔ قریش ما را کم توانند آورد. (کشف ا...
-
کم دره
لغتنامه دهخدا
کم دره . [ ک ُ دَ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دشت سر است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 435 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
کم شدن
لغتنامه دهخدا
کم شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از تعداد چیزی کاسته شدن . کاستن . (فرهنگ فارسی معین ). نقصان . (ترجمان القرآن ). انتقاص . (زوزنی ) (منتهی الارب ). قلیل گشتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به جای خشتچه گرشصت نافه بردوزی هم ایچ کم نشود بوی گنده از ...
-
کم گرفتن
لغتنامه دهخدا
کم گرفتن . [ ک َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از ترک دادن و واگذاشتن و ناشده انگاشتن باشد. (برهان ). ترک دادن و ناشده انگاشتن . (فرهنگ رشیدی ).- کم گرفتن چیزی ؛ او را نبوده شمردن . او را کالعدم فرض کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دی بد پدرم صد...
-
کم گشتن
لغتنامه دهخدا
کم گشتن . [ ک َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) کم گردیدن . کم شدن : کم نخواهد گشت دریا زین کرم از کرم دریا نگردد بیش کم . مولوی .ز قدر و شوکت سلطان نگشت چیزی کم ز التفات به مهمان سرای دهقانی . (گلستان ).به مرگ خواجه فلان هیچ کم نگشت جهان که قایم است مقامش نتیج...
-
کم متصل
لغتنامه دهخدا
کم متصل . [ ک َم ْ م ِ م ُت ْ ت َ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به کَم ّ (اصطلاح منطق ) شود.
-
کم منفصل
لغتنامه دهخدا
کم منفصل . [ ک َم ْ م ِ م ُ ف َ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به کَم ّ (اصطلاح منطق ) شود.
-
کم ء
لغتنامه دهخدا
کم ء. [ ک َم ْءْ ] (ع اِ) سماروغ . ج ، اَکمُؤ، کماءة با تا جمع است بر غیر قیاس . و یا کماة اسم جمع است یا آن برای واحد است . (منتهی الارب ). سماروغ . ج ، اکمؤ، کماءة با تاء بر غیر قیاس .(آنندراج ). رستنئی است که بدان شحم الارض نیز گویند و عرب آن را...
-
کم بور
لغتنامه دهخدا
کم بور. [ ک ُ ] (اِ) زالزالک وحشی سرخ میوه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کم زده
لغتنامه دهخدا
کم زده . [ ک َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب )اظهار عجز کرده . (فرهنگ فارسی معین ). || حقیر شمرده . فرومایه محسوب شده . (فرهنگ فارسی معین ).ذلیل و خوار. (ناظم الاطباء). || شخصی را گویند که پیوسته در قمار نقش کم زند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فار...
-
کم سر
لغتنامه دهخدا
کم سر. [ ک ُ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن است و 243 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
کم سفید
لغتنامه دهخدا
کم سفید. [ ک َ س ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان جوزم و دهج است که در بخش شهربابک شهرستان یزد واقع است و 339 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).