کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کمد
لغتنامه دهخدا
کمد. [ ک َ / ک َ م َ ] (ع اِ) اندوه سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اندوهی صعب . حزن شدید. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). || اندوه نهانی . (آنندراج )(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حزن مکتوم . (اقرب الموارد) (یادداشت به ...
-
کمد
لغتنامه دهخدا
کمد. [ ک َ م َ ] (ع مص ) دردمند گردیدن دل از اندوه . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اندوهگین شدن . (زوزنی ) (از ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || تیره شدن رنگ . (از ناظم الاطباء). || برگشتن صفای گونه . (از ناظم الاطباء). || فرسود...
-
کمد
لغتنامه دهخدا
کمد. [ ک َ م ِ ] (ع ص ) سخت اندوهگین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه دل وی از اندوه سخت و نهانی بیمار باشد. کامد. کمید. (از اقرب الموارد).
-
کمد
لغتنامه دهخدا
کمد. [ ک ُ م ُ ] (فرانسوی ، اِ) گنجه ای دارای کشو که در آن لباسها و اشیاء دیگر گذارند. (فرهنگ فارسی معین ). گنجه . دولاب . دولابچه . اشکاف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- کمد بایگانی ؛ کمدی که در آن پرونده های اداری را بایگانی کنند. (فرهنگ فارسی معی...
-
کمد
لغتنامه دهخدا
کمد. [ک َ ] (ع مص ) کوفتن جامه را. (از منتهی الارب ). کوفتن جامه را و دقاقی کردن آن را. (ناظم الاطباء): کمد القصار الثوب کمداً؛ کوفت آن را. (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
جالباسی
لغتنامه دهخدا
جالباسی . [ ل ِ ] (اِ مرکب ) جای لباس . جائی که لباس در آن نهند. کمد یا چوب رختی که لباس بدان آویزند.
-
پرتیناکس
لغتنامه دهخدا
پرتیناکس . [ پ ِ ] (اِخ ) پوبلیوس هلویوس . امپراطور روم . مولد وی ویلامارتیس (لیگوری ) در 126 و وفات در 193م . وی نخست معلم کتّاب بود و سپس در شمار لشکریان درآمد و در جنگ با اشکانیان (پارت ها) مشهور شد و در دوره ٔ مارک اورِل و کُمُد بمقامات بزرگ رسید...
-
اشکاف
لغتنامه دهخدا
اشکاف . [ اِ ] (روسی ، اِ) دولاب . گنجه . کُمُد. دولابچه . اشکاب . محفظه . قفسه . کلمه ای روسی است که در این اواخر داخل فارسی گردیده و متداول شده است .
-
کمید
لغتنامه دهخدا
کمید. [ ک َ ] (ع ص ) اندوهگین و دردمنددل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کَمِد. کامِد. (اقرب الموارد).آنکه غم نهان دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کامد
لغتنامه دهخدا
کامد. [ م ِ ] (ع ص ) دردمند دل و اندوهگین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بیمار دل شده بسبب اندوه سخت . (از اقرب الموارد). و رجوع به کَمَد و کُمدَة شود. سخت اندوهگین . ترشروی و مهموم . (یادداشت مؤلف ). دل افکار.
-
گنجه
لغتنامه دهخدا
گنجه . [ گ َ ج َ / ج ِ ] (اِ) اشکاف . اشکاب . دولاب . دولابچه . قفسه (قفصه ). محفظه . کمد. || (ص ) خر و الاغ دم بریده را نیزگویند و به عربی ابتر خوانند. (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). ظاهراً به این معنی با کاف تازی و به ضم اول است ، چنا...
-
کماد
لغتنامه دهخدا
کماد.[ ک ِ ] (ع اِمص ) کوفتگی جامه ، اسم است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوفتگی جامه ، اسم است کَمد را. (ناظم الاطباء). اسم است از کمدالقصّار الثوب ؛ کوفت گازر جامه را. (از اقرب الموارد). رجوع به کَمد شود. || (اِ) لته ٔ چرکین که گرم کرده بر عضو دردن...
-
غانم
لغتنامه دهخدا
غانم . [ ن ِ ] (اِخ ) ابن ابی العلاء الاصبهانی . یکی از شعرای بزرگ اصفهان که به عربی شعر گفته است و در باب پنجم از جزء سوم یتیمة الدهرثعالبی ترجمه ٔ حالش آمده است . ثعالبی او را بسیار ستوده و از اینکه دیوانش بدست نیامده اظهار تأسف کرده است . چند بیت...
-
حجرالحمی
لغتنامه دهخدا
حجرالحمی . [ ح َ ج َ رُل ْ ح ُم ْ ما ] (ع اِ مرکب ) صاحب نخبةالدهر گوید: و یسمی حجرالصرف و یزعم بعض المتکلمین انه زنجفرمعدنی لشبهه به فی اللون و الکون و الرزانة و لون هذا الحجر احمر بسواد کلون خشب الصندل الاحمر، کمد الظاهر احمر الباطن یعلوه سواد یسیر...