کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کفیدن
لغتنامه دهخدا
کفیدن . [ ک َ دَ ] (مص ) ترکیدن و شکافتن و از هم باز شدن .(برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ترکیدن . (غیاث ) (فرهنگ رشیدی ). از هم بازشدن .شکافته شدن : کفیدش دل از غم چویک کفته نارکفیده شود سنگ تیمارخوار. رودکی .بگفت این و از دیده شد ناپدیدجهاندیده...
-
جستوجو در متن
-
کفیتن
لغتنامه دهخدا
کفیتن . [ ک َ ت َ ] (مص ) کفیدن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کفیت و کفیدن شود.
-
احثار
لغتنامه دهخدا
احثار. [ اِ ] (ع مص ) کفیدن شکوفه ٔ خرما پیش از غوره گردیدن دانه ٔ وی . (منتهی الارب ).
-
تجوخ
لغتنامه دهخدا
تجوخ . [ ت َ ج َوْ وُ ] (ع مص ) ریزیده شدن چاه . (تاج المصادر بیهقی ). ریخته شدن کناره های چاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || کفیدن و جاری گردیدن ریم قرحه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). منفجر شدن قرحه . (اقرب الموار...
-
انحضاج
لغتنامه دهخدا
انحضاج . [ اِ ح ِ ] (ع مص ) برافروخته شدن از خشم . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ملتهب شدن از خشم . (از اقرب الموارد). || منبسط گردیدن . فراخ شدن شکم و کفیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فراخ و متسع شدن شکم . (از اقرب...
-
سلع
لغتنامه دهخدا
سلع. [ س َ ل َ ] (ع اِ) درختی است تلخ مزه یا نوعی از زهر یا نوعی از صبر یا تیره ای است بدمزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درختی است تلخ . (مهذب الاسماء). || (اِمص ) پیسی اندام از فساد مزاج . (منتهی الارب ) (آنندراج ). برص . پیسی اندام . (ناظم الاطباء...
-
بشکافتن
لغتنامه دهخدا
بشکافتن . [ ب ِ ت َ ] (مص ) ترکیدن . کفیدن . چاک شدن . شکافته شدن . تفتیق . (زوزنی ). تفلیق . (زوزنی ). انشقاق . تشقیق . رجوع بشکافتن شود : می خورم تا چو مار بشکافم می خورم تا چو خی برآماسم . ابوشکور.هر آنکس که آواز او [لهراسب ] یافتی به تنش اندرون ز...
-
تنقض
لغتنامه دهخدا
تنقض . [ ت َ ن َق ْ ق ُ ] (ع مص ) قطره قطره چکیدن خون . || بانگ کردن استخوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آواز برآوردن بنا وقت شکستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شکاف برداشتن غرفه و برآمدن آواز آن . ...
-
کفاندن
لغتنامه دهخدا
کفاندن . [ ک َ دَ ] (مص ) کفانیدن . (فرهنگ فارسی معین ). ترکاندن . (یادداشت مؤلف ) : هیبتش الماس سخت را بکفاندچون بکفاند دو چشم مار زمرد. منوچهری (دیوان ص 18).بدخواه جاهت ار همه تن دل شود چو ناراز سهم و بیم تو بکفاند چو نار دل . سوزنی . || پاشیدن . ...
-
قیض
لغتنامه دهخدا
قیض . [ ق َ ] (ع مص ) بسیارآب گردیدن چاه . || مبادله کردن و مثل و مانند چیزی آوردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || شکافتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || کفیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نگا...
-
ترکیدن
لغتنامه دهخدا
ترکیدن . [ ت َ رَ دَ ] (مص ) کفیدن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). شکاف و ترک وارد آمدن و شکافته شدن . (ناظم الاطباء). کفتن . ترک برداشتن . شکاف برداشتن . منشق شدن : تو گفتی همی آسمان بترکدز خورشید خون بر هوا برچکد. فردوسی .بس شگفتی نیست گرچون آبگین...
-
شکاف
لغتنامه دهخدا
شکاف . [ ش ِ / ش َ ] (اِ) چاک و رخنه و شق و ترک و درز و شکافتگی و گسستگی و دریدگی . (از ناظم الاطباء). رخنه و چاک . (برهان ). خرّ. عَق ّ. فُجّة. (منتهی الارب ). فرجه . چاک . صدع . کاف . دریدگی . فرجه در دیوار و امثال آن . فتق . فلق . ترک . تراک . کفت...