قیض . [ ق َ ] (ع مص ) بسیارآب گردیدن چاه . || مبادله کردن و مثل و مانند چیزی آوردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || شکافتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || کفیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نگاشتن پیکر نگاشته مانند پیکری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نگاشتن پیکر فلان را مانند پیکر فلان . (ناظم الاطباء). || فرودریدن چاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فرودریده شدن چاه . (ناظم الاطباء). || (اِ) پوست خشک بیرون بیضه یا چوزه و آب که از بیضه برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). القشرة العلیا الیابسة علی البیضة و قیل هی التی خرج مافیها من فرخ او ماء. (اقرب الموارد). || آنچه بجای دیگری آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بدل . (منتهی الارب ). || مانند و برابر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء): هذا قیض له ؛ ای مساو له و هما قیضان ؛ ای مثلان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.