کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کبودچشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کبودچشم
لغتنامه دهخدا
کبودچشم . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) آنکه چشمش به سبزی زند. (آنندراج ). ازرق . (ترجمان القرآن ). زاع . زاغ چشم . سبزچشم . زرقاء. (یادداشت مؤلف ) : و این مرد بازرگان سرخ و کبودچشم بود. (سندبادنامه ص 305).
-
واژههای مشابه
-
کبودچشم شدن
لغتنامه دهخدا
کبودچشم شدن . [ ک َ چ َ / چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اِزْرِقاق . (منتهی الارب ). چشمی به رنگ ازرق داشتن . زاغ چشم گشتن .
-
جستوجو در متن
-
زرقم
لغتنامه دهخدا
زرقم . [ زُ ق ُ ] (ع ص ) کبودچشم . (دهار). سخت کبودچشم و در مذکر و مؤنث یکسان است . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
سبزچشم
لغتنامه دهخدا
سبزچشم . [ س َ چ َ/ چ ِ ] (ص مرکب ) کبودچشم که در علم قیافه به بیمروتی و شقاوت مخصوص است . (آنندراج ) (غیاث ). کبودچشم . (مهذب الاسماء). ازرق . (السامی فی الاسامی ) : رقیب تو که یا رب کور و کر بادعجایب سبزچشمی زردگوشی .باقر کاشی (از آنندراج ).
-
یمامة
لغتنامه دهخدا
یمامة. [ ی َ م َ ] (اِخ ) یمامه . نام کنیزکی کبودچشم که سوار را از مسافت سه روز راه می دیده است .- امثال : اَبصر من زرقاء الیمامة .و بلاد جو، منسوب به اسم آن کنیزک می باشد.(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).
-
فیروزه چشم
لغتنامه دهخدا
فیروزه چشم . [ زَ / زِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کبودچشم . (آنندراج ). پیروزه چشم . (فرهنگ فارسی معین ) : همه سرخ رویند و فیروزه چشم ز شیران نترسند هنگام خشم .نظامی .
-
ازرقاق
لغتنامه دهخدا
ازرقاق . [ اِ رِ ] (ع مص ) ازریقاق . کبود شدن چشم . (منتهی الارب ). کبودچشم شدن . گربه چشم شدن . (زوزنی ). || روشن گردیدن پیکان و سنان . || برگردیدن چشم و ظاهر شدن سپیدی او. (منتهی الارب ).
-
زرقاء
لغتنامه دهخدا
زرقاء. [ زَ ] (ع ص ، اِ) گربه چشم . مؤنث ازرق است . (منتهی الارب ). مؤنث ازرق یعنی کبودچشم . ج ، زُرق . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هر زنی که چشم او به سبزی و کبودی باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || می . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). می...
-
زاغ چشم
لغتنامه دهخدا
زاغ چشم . [ چ َ / چ ِ ](ص مرکب ) کنایه از کبودچشم . (آنندراج ) : دمان همچو شیر ژیان پر ز خشم بلند و سیه خایه و زاغ چشم .فردوسی .که در چین زاغ چشمی نام فرهادکه در صنعت تراشی بوده استاد. ملافوقی یزدی (از آنندراج ).زال کند سرمه در داغ چشم گاو پس از مرگ ...
-
کاس
لغتنامه دهخدا
کاس . (اِ) بمعنی کوس باشد که نقاره ٔ بزرگ است . (برهان ) : هم او ریخت در طاس حکمت زلال هم او کوفت بر کاس دولت دوال . امیرخسرو دهلوی .|| خوک . (لغت فرس اسدی ). بمعنی خوک نر هم آمده است که جفت خوک باشد . (برهان ). || در عربی کاسه و پیاله را گویند. (بره...
-
گربه چشم
لغتنامه دهخدا
گربه چشم . [ گ ُ ب َ / ب ِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کسی که مردمک عمودی دارد. کاس . ازرق . زرقاء. زاغ چشم . کبودچشم : صالح گفت : چه خواهید؟ گفتند: آن خواهیم که از این کوه سنگ خارا شتری بیرون آوری ماده با بچه ٔ سرخ موی و گربه چشم . (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلع...
-
نیلوفری
لغتنامه دهخدا
نیلوفری . [ ف َ ] (ص نسبی ) منسوب به نیلوفر. به رنگ نیلوفر. کبود. آبی آسمانی . (یادداشت مؤلف ). لاجوردی . (فرهنگ فارسی معین ) : نکوهش مکن چرخ نیلوفری رابرون کن ز سر باد خیره سری را. ناصرخسرو.درخت تو گر بار دانش بگیردبه زیر آوری چرخ نیلوفری را. ناصرخ...
-
ازرق
لغتنامه دهخدا
ازرق . [ اَ رَ ] (ع ص ) نیلگون . (غیاث اللغات ). کبود. (غیاث اللغات ). آبی . زاغ . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) : فلک مر جامه ای را ماند ازرق ورا همچون طراز خوب ، کرکم . منجیک یا بهرامی .بر صنم دیگر، پاره ٔ یاقوت ازرق آبدار بود بوزن چهار صد و پنجاه ...