زاغ چشم . [ چ َ / چ ِ ](ص مرکب ) کنایه از کبودچشم . (آنندراج ) :
دمان همچو شیر ژیان پر ز خشم
بلند و سیه خایه و زاغ چشم .
که در چین زاغ چشمی نام فرهاد
که در صنعت تراشی بوده استاد.
زال کند سرمه در داغ چشم
گاو پس از مرگ شود زاغ چشم .
و رجوع به زاغ شود.