نیلوفری . [ ف َ ] (ص نسبی ) منسوب به نیلوفر. به رنگ نیلوفر. کبود. آبی آسمانی . (یادداشت مؤلف ). لاجوردی . (فرهنگ فارسی معین ) :
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
برون کن ز سر باد خیره سری را.
درخت تو گر بار دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را.
تا بود گردان به گرد خاک آسایش پذیر
چنبر گردون بی آسایش نیلوفری .
فریب گنبد نیلوفری مخور که کنون
اجل چو گنبد گل برشکافدت عمرا.
گنبد نیلوفری گنبده ٔ گل شود
پیش سنانت کز اوست قصر ممالک متین .
سحرگه برآمد به نیک اختری
گل سرخ بر طاق نیلوفری .
- نیلوفری چشم ؛ کبودچشم . (آنندراج ) :
مرا افکنده در دریای غم نیلوفری چشمی
که چون خورشید عالم سوز زرین است مژگانش .