کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کبة
لغتنامه دهخدا
کبة. [ ک َ / ک ُب ْ ب َ ] (ع حامص ، اِمص ) یک بار درآمدگی در جنگ و روان شدن . (از اقرب الموارد). یک بار درآمدگی در کارزار و یک بار روان شدگی . (منتهی الارب ). به یکبار در جنگ شدن . (شرح قاموس ). || رها کردن خیل بشکل قوس برای روان شدن یا برای حمله . (...
-
کبة
لغتنامه دهخدا
کبة. [ ک ُب ْ ب َ ] (ع ِا) گروه مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج )(متن اللغة). || گروه اسبان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || گروهه ٔ ریسمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (متن اللغة). ج ، کُبَب ، کَباب . (متن اللغة). || شتر بزرگ . || گرانی ...
-
واژههای مشابه
-
کبه
لغتنامه دهخدا
کبه . [ ک ُب ْ ب َ / ک ُ ب َ / ک َ ب َ ] (اِ) شیشه یا شاخ یا کدویی باشد که حجامان آن را بر محل حجامت نهند و بمکند و معرب آن قبه است . (برهان ). شیشه ٔ حجامان . (صحاح الفرس ). شاخ و کدوی حجامت . (ناظم الاطباء). کدو یا شیشه ای که حجامان آن را بر محل حج...
-
حسن کبه
لغتنامه دهخدا
حسن کبه . [ ح َ س َ ن ِ ک ُب ْ ب َ ] (اِخ ) (شیخ محمد...) ابن محمد صالح کبه ٔ بغدادی (1269-1336 هَ . ق .). از شعرا و علمای شیعه در سده ٔ چهاردهم هجری و شاگرد میرزا حسن شیرازی در سامراء و درگذشته و مدفون درنجف است . او راست : حاشیه ٔ وسائل و حاشیه های...
-
جرجس کبة
لغتنامه دهخدا
جرجس کبة. [ ج ِ ج ِ ؟ ] (اِخ ) او راست : 1- روضة العزبان . 2- تنبیه الغفلان . (از معجم المؤلفین ).
-
واژههای همآوا
-
کبت
لغتنامه دهخدا
کبت . [ ک َ ] (ع مص ) بر زمین افکندن یا برروی افکندن . (منتهی الارب ) (ترجمان جرجانی ص 81) || بر روی درافکندن . (از اقرب الموارد). || شکستن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خوار نمودن . (منتهی الارب ) (برهان ) (از اقرب الموارد). || خواری . هلاک...
-
کبت
لغتنامه دهخدا
کبت . [ ک ِ / ک َ ] (اِ) زنبور عسل . (برهان ). مگس عسل . (آنندراج ). ذباب عسل . نحل . (فهرست مخزن الادویه ). منج انگبین . زنبور عسل . عسالة. (منتهی الارب ) : همچنان کبتی که دارد انگبین چون بماند داستان من بر این کبت نادان بوی نیلوفر بتافت خوشش آمد سو...
-
کبت
لغتنامه دهخدا
کبت . [ ک ُ ب َ ] (اِخ ) ناحیه ای است از نواحی سند. (تحقیق ماللهند چ لایپزیک ص 131).
-
جستوجو در متن
-
کبب
لغتنامه دهخدا
کبب . [ ک ُ ب َ ] (ع اِ) ج ِ کُبَّة. رجوع به کبة شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدصالح کبه . رجوع به حسن کبه شود.
-
حسن بغدادی
لغتنامه دهخدا
حسن بغدادی . [ ح َ س َ ن ِ ب َ ](اِخ ) رجوع به حسن ابح و حسن کبه و حسن مذهب شود.
-
کوبه
لغتنامه دهخدا
کوبه . [ ک ُ ب ِ ] (اِخ ) کبه . شهری است در ژاپن ، واقع در جزیره ٔ هونشو، دارای 151000 تن سکنه و مرکز بزرگ صنعتی است . (فرهنگ فارسی معین ).