کبة. [ ک َ / ک ُب ْ ب َ ] (ع حامص ، اِمص ) یک بار درآمدگی در جنگ و روان شدن . (از اقرب الموارد). یک بار درآمدگی در کارزار و یک بار روان شدگی . (منتهی الارب ). به یکبار در جنگ شدن . (شرح قاموس ). || رها کردن خیل بشکل قوس برای روان شدن یا برای حمله . (از اقرب الموارد). برهانیدن گله ٔ اسپان . (شرح قاموس ). || صدمه میان دو خیل . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || بهم واگرفتن میان دو کوه . (شرح قاموس ). سختی و صدمه میان دو کوه . (منتهی الارب ). || تیر در نشیب انداختن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). انداختن در گودال و مغاک . (شرح قاموس ). || سختی سرما. (منتهی الارب ). کبه ٔ زمستان ؛ سختی و به یکبار آمدن او. (شرح قاموس ) (از اقرب الموارد). جأت کبة الشتاء؛ ای شدته و دفعته . (از اقرب الموارد). || علیه کبة؛ یعنی عیال . (از اقرب الموارد). || (اِ) زحمت . لقیتة فی الکبة؛ ای فی الزحمة. (اقرب الموارد). انبوهی . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ) و رجوع به کُبَّه شود. || آهنگ و حمله ٔ سخت بر دشمن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حمله در جنگ . کانت لهم کبة فی الحرب ؛ ای صرخة. (اقرب الموارد). روان شدن و در جنگ حمله کردن است . (شرح قاموس ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.