کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاوس کی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاوس کی
لغتنامه دهخدا
کاوس کی . [ و و ک َ ] (اِخ ) کاوس . کاووس . کیکاوس . رجوع به کاوس و کاووس شود.
-
واژههای مشابه
-
گنج کاوس
لغتنامه دهخدا
گنج کاوس . [ گ َ ج ِ وو ] (اِ مرکب ) گنج کاووس . نام لحن هفدهم است از سی لحن باربد و آن را گنج گاو هم می گویند. (برهان ). این کلمه در فرهنگ جهانگیری چ هند به صورت کاوش (گاوش ) آمده است . گنج گاومیش . ممکن است کاوس و گاومیش یکی تصحیف دیگری باشد.و رجوع...
-
جستوجو در متن
-
ارمین
لغتنامه دهخدا
ارمین . [ اَ ](اِخ ) (کی ...) نام پسر چهارم کیقباد و برادر کوچک کاوس . (برهان ) (جهانگیری ) (مؤیدالفضلاء) : نخستین چه کاوس باآفرین کی آرش دوم بد، سوم کی پشین چهارم کی ارمین ، کجا بود نام سپردند گیتی به آرام و کام .فردوسی .
-
کیکاوس
لغتنامه دهخدا
کیکاوس . [ ک َ / ک ِ وو ] (ص مرکب ) به معنی عادل و اصیل و نجیب باشد ، چه کی به معنی عادل و کاوس به معنی اصیل و نجیب هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ). عادل و اصیل و نجیب . (ناظم الاطباء). رجوع به «کی » و «کاوس » و ماده ٔ بعد شود.
-
کی ارمین
لغتنامه دهخدا
کی ارمین . [ ک َ اَ ] (اِخ ) نام یکی از چهار پسر کیقباد است . (برهان ). نام پسر کوچکتر از چهار پسر کیقباد است . (ناظم الاطباء) : نخستین چو کاوس باآفرین کی آرش دوم بد، سوم کی پشین چهارم کی ارمین کجا بود نام سپردند گیتی به آرام و کام . فردوسی .رجوع به ...
-
کیارش
لغتنامه دهخدا
کیارش . [ ک َرَ ] (اِخ ) نام یکی از چهار پسر کیقباد است . (برهان ). نام یکی از چهار پسر کیقباد بوده ، و اصل در آن کی آرش است . (آنندراج ) (انجمن آرا). از: کی + آرش ، در اوستا، کوی ارشن (به معنی کی و شهریار دلیر). (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : نخستین چو ک...
-
کی پشین
لغتنامه دهخدا
کی پشین . [ ک َ پ َ ] (اِخ ) نام یکی از چهار پسر کیقباد است ، و به جای بای فارسی نون مکسور هم به نظر آمده است . (برهان ) (آنندراج ). نام پسر سوم از چهار پسر کیقباد. (ناظم الاطباء). در اوستا، کوپیشینه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : کنون از بزرگان زنی برگ...
-
غباد
لغتنامه دهخدا
غباد. [ غ ُ ] (اِخ ) در انجمن آرا و آنندراج آمده : مادرش روشنک نام بوده و پدر کاوس و بعضی جد کاوس دانند و پدر کاوس را کیانیه گویند. به هر حال او پادشاهی بوده از سلسله ٔ کیان که او را کیقباد نیز می گفته اند وقاف در پارسی نیامده قباد معرب آن است ، ولی ...
-
کی
لغتنامه دهخدا
کی . [ ک َ / ک ِ ] (اِ) مَلِک باشد...(لغت فرس اسدی چ اقبال ص 516). پادشاه بلندقدر و بزرگ مرتبه را گویند. (صحاح الفرس ، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جبار. (مفاتیح العلوم خوارزمی ، از یادداشت ایضاً): کیقباد. کیکاوس . کیخسرو. کی لهراسب . کی بشتاسب . ک...
-
کاووس
لغتنامه دهخدا
کاووس . (اِخ )کاوس . پهلوی کایوس ، اوستایی کواوسان است که جزء اول آن همان لقب «کی » و جزء دوم آن معلوم نیست . بارتلمه حدس میزند از ریشه ٔ اوسا باشد بمعنی دارای منبع فراوان . وی در روایات ایرانی پسر ایپی ونگو و نوه ٔ کیقباد دانسته شده . نام کاوس بصورت...
-
پی افکندن
لغتنامه دهخدا
پی افکندن . [ پ َ / پ ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بنا کردن .ساختن . عمارت کردن . بن افکندن . بناء. تأسیس . بنا نهادن . برآوردن . بنیان کردن . پی انداختن : پی افکندم از نظم کاخی بلندکه از باد و باران نیابد گزند. فردوسی .مداین پی افکند جای کیان پراکنده ب...
-
بشکفیدن
لغتنامه دهخدا
بشکفیدن . [ ب ِ ک ُ دَ ] (مص ) شکفیدن . باز شدن غنچه و مانند آن . شکفته شدن غنچه . شکفتن : چو کاوس گفتار خسرو [کی ...] شنیدرخانش بکردار گل بشکفید. فردوسی .چو گل بشکفید از مل سالخوردرخ نامداران و شاه نبرد. فردوسی .گلی بد که شب تافتی چون چراغ بروزی دو ...
-
خیره سری
لغتنامه دهخدا
خیره سری . [ رَ / رِ س َ ] (حامص مرکب ) تمرد. خودسری . گستاخی . (ناظم الاطباء) : نشست از بر تخت کاوس کی به خیره سری مست نز جام می . فردوسی .آن نمایی که فرامرز ندانست نمودبدلیری و بتدبیر نه از خیره سری . فرخی .ز خیره سری برنهادی بسر. اسدی (گرشاسبنامه ...