کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهارنعل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چهارنعل
لغتنامه دهخدا
چهارنعل . [ چ َ / چ ِ ن َ ] (اِ مرکب ) قسمی از رفتن اسب به شتاب . تاخت سریع اسب . چهارگامه .تگ سریع اسب . دو سریع. چهارنعل دو زمان یا سه زمان یا چهار زمان دارد. ولی معمولاً دارای سه زمان است . در زمان اول فقط یک پای خلفی اسب با زمین تماس دارد وسه پای...
-
واژههای مشابه
-
چهارنعل تاختن
لغتنامه دهخدا
چهارنعل تاختن . [ چ َ / چ ِ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) راندن اسب به شتاب تمام . در تگ افکندن . چون باد صرصر راندن مرکب . بس تند دوانیدن . چهارگامه راندن . || تند و تیز رفتن . با شتاب تمام رفتن .
-
چهارنعل رفتن
لغتنامه دهخدا
چهارنعل رفتن . [ چ َ / چ ِ ن َ رَ ت َ ] (مص مرکب )به شتاب رفتن اسب . تند و تیز رفتن . به تگ خاستن . سخت دویدن . چهارگامه رفتن . رجوع به چارنعل رفتن شود.
-
جستوجو در متن
-
چارنعل رفتن
لغتنامه دهخدا
چارنعل رفتن . [ ن َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) چهارنعل رفتن . تند رفتن اسب . دویدن اسب .
-
چارنعل
لغتنامه دهخدا
چارنعل . [ ن َ ](اِ مرکب ) چهارنعل . نوعی از راه رفتن اسب . نوعی از دویدن اسب . راندن اسب بشتاب . قسمی از دوانیدن اسب .
-
رکاب کش
لغتنامه دهخدا
رکاب کش . [ رِک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) رکاب کشنده . || به تاخت . شلاقی . تاخت بی توقف اسب به حرکت تند و چهارنعل .
-
بتک
لغتنامه دهخدا
بتک . [ ب ِ ت َ ] (ص مرکب ) (از: به + تک ) تند. چهارنعل . تاخت . رجوع به تک شود.
-
یورتمه
لغتنامه دهخدا
یورتمه . [ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) نوعی از رفتار اسب (ظاهراً از یورمق یا یورتمق ترکی به معنی اعیاء و خسته کردن ) . (یادداشت مرحوم دهخدا). یرتمه . چهارنعل رفتن اسب . (ناظم الاطباء). از مصطلحات اسب تازان باشد. (آنندراج ). نوعی راه رفتن اسب که آن را یرغ...
-
مهتمر
لغتنامه دهخدا
مهتمر. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) اسب شتابان و چهارنعل رونده . (ناظم الاطباء). اسب به رفتارآینده و تیزرونده . (آنندراج ). و رجوع به اهتمار شود.
-
چهارگامه
لغتنامه دهخدا
چهارگامه . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (ص نسبی ) تیز. تند. سریع. به چهارنعل . به چهارتک (در تاختن اسب ). || توسعاً اسب راهوار و تیزرو را گویند. (برهان ) (آنندراج ). اسب تیزرفتار. (فرهنگ نظام ).- چهارگامه ران ؛ که تند و سریع راند. که به تگ راند. که به چه...
-
چارماه
لغتنامه دهخدا
چارماه . (اِ مرکب ) چهارماه . || کنایه از چهارنعل دست و پای اسب . (آنندراج ) : پرماه و پرستاره شود هر زمان زمین زآن چار شش ستاره که در چارماه اوست . (از آنندراج ).- چارماه و چار شش ستاره ؛ کنایه از چهار نعل دست و پای اسب که هر نعلی شش میخ دارد. (آنن...
-
درتاختن
لغتنامه دهخدا
درتاختن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) تاختن . بسرعت دویدن . چهارنعل بتاخت درآمدن : آب از جوی بایستاد و با امیر بگفتند و وقت چاشتگاه بود، طلیعه ٔ ما درتاخت که خصمان آمدند بر چار جانب از لشکرگاه .(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 590). || حمله کردن . تاختن : پور تگین بد...
-
تاخت
لغتنامه دهخدا
تاخت . (مص مرخم ، اِمص ) در پهلوی نیز تاخت بمعنی دو،حمله ، هجوم . (برهان قاطع چ معین ). نوعی از رفتن اسب ، نوعی از دویدن اسب ، قسمی راندن اسب ، قسمی رفتن بشتاب اسب بطی تر از چهارنعل ، قسمی از رفتار اسب نرم تر از چهارنعل ، دو، تک : بتاخت رفتن ، تاخت ک...