کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پهلویی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هم پهلویی
لغتنامه دهخدا
هم پهلویی . [هََ پ َ ] (حامص مرکب ) هم پهلو شدن . همراه رفتن . همراهی . گویا به معنی همراه شدن برای محافظت : چو بر بارگی کامرانیش دادبه هم پهلویی پهلوانیش داد.نظامی .
-
یک پهلویی
لغتنامه دهخدا
یک پهلویی . [ ی َ / ی ِ پ َ] (حامص مرکب ) لجاج . لجاجت . عناد. (یادداشت مؤلف ).سماجت . یکدندگی . استبداد برأی . || یک رنگی . یک رویی . مقابل دوپهلویی . و رجوع به یک پهلو شود.
-
جستوجو در متن
-
غلط و واغلط دادن
لغتنامه دهخدا
غلط و واغلط دادن . [ غ َ طُ غ َ دَ ] (مص مرکب ) غلطانیدن از پهلویی به پهلویی . رجوع به غلط و واغلط شود.
-
غلط و واغلط زدن
لغتنامه دهخدا
غلط و واغلط زدن . [ غ َ طُ غ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) از پهلویی به پهلویی غلطیدن . به درازا بر زمین از پهلویی به پهلویی پیاپی گشتن . غلط و واغلط خوردن : بر آتش گذارم چو پهلو به خواب زنم غلط و واغلط همچون کباب . میرزا طاهر وحید (در تعریف کبابی از آنندراج ...
-
غلط و واغلط خوردن
لغتنامه دهخدا
غلط و واغلط خوردن . [ غ َ طُ غ َ خُوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) غلطیدن پیاپی از پهلویی به پهلویی . رجوع به غلط و واغلط شود.
-
جانبی
لغتنامه دهخدا
جانبی . [ ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب بجانب یعنی طرفی و کناری . (ناظم الاطباء). پهلویی .
-
شکوهنج
لغتنامه دهخدا
شکوهنج . [ ش ِ هََ ] (اِ) خارسه پهلویی که خارخسک نیز گویند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از برهان ). خارخسک . (فرهنگ جهانگیری ). شکوهه . خسک . خار آهنین که بر راه لشکر خصم ریزند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شکوهج شود.
-
غلط و واغلط
لغتنامه دهخدا
غلط و واغلط. [ غ َ طُ غ َ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) غلت و واغلت . غلطیدن از این پهلو به آن پهلو. به درازا بر زمین از پهلویی بر پهلویی پیاپی گشتن ، چون کسی که شکم او سخت درد کند. با «خوردن » و «زدن » صرف میشود : شب چها در بزم میغلطید و واغلطید شیخ ر...
-
دوش خوردن
لغتنامه دهخدا
دوش خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) لطمه بر پشت خوردن . (ناظم الاطباء). مرادف پهلو خوردن . (آنندراج ). تنه خوردن : دوشی نخورد قصرشهان خانه بدوشم سرحلقگی از ماست ولی حلقه بگوشم . ظهوری (از آنندراج ).گاهی که کند ماه تهی پهلویی زآن است که خورده د...
-
خودسری
لغتنامه دهخدا
خودسری . [ خوَدْ / خُدْ س َ ] (حامص مرکب ) لجاج . خیرگی . کله شقی . خودرایی . خودکامی . یک پهلویی . یک دندگی . خیره سری . استبداد. استبداد بالرأی . آنکه بدون مشورت با دیگران کار کند و آنکه رای و عقیده ٔ دیگران را ناچیز انگارد. پیش خود : چه کارم جز د...
-
لجاجت
لغتنامه دهخدا
لجاجت . [ ل َ ج َ ] (ع مص )لجاج . (منتهی الارب ). رجوع به لجاج شود. ستهیدن . عناد. یک دندگی . یک پهلویی . ستیزه کردن . (تاج المصادر).- لجاجت کردن ؛ لج کردن . لجاج کردن .|| پیکار کردن . (منتهی الارب ). || مبالغه کردن . (غیاث ) (آنندراج ). || شوریدگی ...
-
په
لغتنامه دهخدا
په . [ پ ِه ْ ] (اِ) مخفف پیه . وزد. پی . شحم . دژپه . درپه : دولت بمن نمیدهد از گوسفند چرخ از بهر درد دنبه و بهر چراغ په . خاقانی .صد جگر پاره شد ز هر سویی تا درآمد پهی به پهلویی . نظامی .ای دریغا گر بدی پیه و پیازپه پیازی کردمی گر نان بدی . مولوی ....
-
پهلو دادن
لغتنامه دهخدا
پهلو دادن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) غنی کردن . سود رساندن . مدد کسی نمودن . (غیاث ). منفعت رسانیدن . (برهان ). امداد و عنایت :در پناه عارضت خط ملک خوبی را گرفت دشمن خود را چرا کس اینقدر پهلو دهد. کلیم .در خراباتست هرکس صاحب دست و دلیست خوش سبوی باده په...
-
یک پهلو
لغتنامه دهخدا
یک پهلو. [ ی َ / ی ِ پ َ ] (ص مرکب ) لجوج . (ناظم الاطباء). لجباز. یک دنده . مستبد برأی . ستیهنده . سِمِج . (یادداشت مؤلف ) : چرا بازوبه قتلم می گشایی چو تیغ از ناز یک پهلو چرایی . کلیم (از آنندراج ).برنمی آید کسی با خوی یک پهلوی توهست یک پهلوتر از...