کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يَنفَعُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
لاینفع
لغتنامه دهخدا
لاینفع. [ ی َ ف َ ] (ع ص مرکب ) (از: لا + ینفع) آنچه نفع نکند. بی سود. که سود ندارد.
-
زمارةالراعی
لغتنامه دهخدا
زمارةالراعی . [ زَم ْ ما رَ تُرْ را ] (ع اِ مرکب ) آذان العنز است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). گیاهی است که بدان مداوا کنند. (از اقرب الموارد): قیل انه یحل التهبج و جرب جالینوس ان سلاقته مفتت للحصاة الکلیته و قال قوم ینفع من قروح الامعاء و المقص و آلام ال...
-
متولدة
لغتنامه دهخدا
متولدة. [ م ُ ت َ وَل ْ ل ِ دَ ] (ع ص ) تأنیث متولد: ینفع من السدد العارضة فی الکبد والطحال ، المتولدة من الرطوبات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا بدون ذکر مأخذ).
-
لعوق الاسقیل
لغتنامه دهخدا
لعوق الاسقیل . [ ل َ قُل ْ اِ ] (ع اِ مرکب ) ینفع من الانتصاب و الربو و ضیق النفس و (صنعته )عصارة العنصل تعقد بالعسل . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ).
-
حجر اخاطیس
لغتنامه دهخدا
حجر اخاطیس . [ ح َ ج َ رِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یشب أبیض . (بحر الجواهر چاپی ). و در برخی نسخه های خطی : احاطیس ، الشب الابیض با حاء مهمله و شب بدون یاء آمده است . و در حرف یاءگوید: یشب حجر یتخذ منه خاتم ... و ینفع المعده ...
-
طرشقون
لغتنامه دهخدا
طرشقون . [ طَ ش َ ] (معرب ، اِ) هندبای بری بود. (اختیارات بدیعی ). کاسنی بری و یقال طرخشقوق ، هو الهندباء البری مبرد، مفتح ، عصاریة ینفع من الاستسقاء جداً و یفتح سددالکبد و یقاوم السموم خصوصاً الزنبور. (بحر الجواهر). و رجوع به طرخشفوق و طرخشقوس و طرخ...
-
لساس
لغتنامه دهخدا
لساس . [ ل ُ ] (ع اِ) گیاه نورسته که ستور خوردن تواند. (منتهی الارب ). علف نورسته . (منتخب اللغات ). || گیاهی است سخت و درشت شبیه گاوزبان (یا آن لُساس است کزنار و لیست به دواء من اوجاع السنةالناس و الابل و ینفع من الخفقان و حرارة المعدة و القلاع و اد...
-
لحییس
لغتنامه دهخدا
لحییس . [ ل ُ ] (معرب ، اِ) نبت بری وجبلی یرتفع نحو ذراع له حب اسود، مرالطعم فی حجم العدس حار یابس فی الثانیة ینفع من السموم خصوصاً العقرب و یحلل الریاح الغلیظة و یفتح السدد و یزیل الفواق و الیرقان و شربته مثقال . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ).
-
خشک ریشان
لغتنامه دهخدا
خشک ریشان . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) ج ِ خشک ریش . ج ِ خشکریشه ، زخمهایی که از بیرون خشک باشد. (از غیاث اللغات ) : ینفع [ الاقحوان ]من ... و یقشر الخشکریشان و القروح الخبیثه . (مقاله ٔثانیه از کتاب ثانی قانون ابوعلی چ طهران ص 158).
-
جزائری
لغتنامه دهخدا
جزائری . [ ج َ ءِ ] (اِخ ) حمدان بن عثمان خواجه ، حنفی . وی در قسطنطنیه سکونت داشت و در مطبعةالعامرة مترجم بود و در همان شهر درگذشت . او راست : 1 - اتحاف المصنفین و الادباء بمباحث الاحتراز عن الوباء. این کتاب را در سال 1252 هَ . ق . تألیف کرد. 2 - ح...
-
دینارجون
لغتنامه دهخدا
دینارجون . (معرب ، اِ مرکب ) (شیاف ...) معرب دینارگون . (کتاب ثالث قانون بوعلی چ طهران ص 65). دوای مرکبی است برنگ زر که در بیماری چشم بکار برند. (یادداشت مؤلف ). مرکب ینفع من امراض العین . انماسمی به لانه شبیه بلون الدینار؛ ای الذهب . (بحر الجواهر م...
-
ذرور
لغتنامه دهخدا
ذرور. [ ذُ ] (ع مص ) برآمدن آفتاب . دمیدن خورشید. دمیدن صبح . طالع شدن روز. طلوع . برآمدن آفتاب وماه و ستاره . (زوزنی ). || ذرور لحم ؛ نزاری و لاغری گوشت . (از اقرب الموارد). || لرزانی گوشت از لاغری . تشنّج لحم . تَخدَّدُ لحم . (از اقرب الموارد). || ...
-
قاشر
لغتنامه دهخدا
قاشر. [ ش ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از قشر. پوست کننده . مقشرکننده . (ناظم الاطباء). || آن است که از غایت جلا دادن عضو، اجزای فاسده را ببرد مانند خربزه ٔ چکانی ؟ (بحر الجواهر). و هو الدواء الذی من شأنه لفرط جلائه ان یجلوا اجزائه الجلد الفاسده مثل القسط و...
-
لعوق الزوفا
لغتنامه دهخدا
لعوق الزوفا. [ ل َ قُزْ زو ] (ع اِ مرکب ) ینفع من امراض الصدر کالنفث و الربو و السعال و امتلاء القصبةو البهر و البلغم اللزج (و صنعته ) زوفا یابس انیسون رازیانج برشاوشان اصل سوس من کل عشرة صمغ بطم لباب قرطم حلبة زبیب منزوع راتینج من کل سبعة تین ستة تر...
-
کی
لغتنامه دهخدا
کی . [ ک َ ] (ع اِ، حرف ) به سه نوع است ، اسم مختصر از «کیف » کقوله : کی تجنحون الی سلم و ماثئرت قتلاکم و لظی الهیجاء تضطرم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).اسم مختصر از کیف . (آنندراج ). به معنی کیف یعنی چگونه . (ناظم الاطباء). || دوم به منزله ...