کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يَأْمُرُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
لنجون
لغتنامه دهخدا
لنجون . [ ل َ ] (معرب ، اِ) و من وراءالملک (ملک الصین ) رجل ٌ قائم یدعی لنجون اذا زل ّ الملک فی شی ٔ مما یأمر به و اخطاء ردّه . (اخبار الصین و الهند ص 17).
-
ملحوم
لغتنامه دهخدا
ملحوم . [ م َ ] (ع ص ) کشته شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || لحیم شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و ان کانت [ نحاس فیه لحامات ] مما یبیض فیأمرهم [ یأمر النحاسین ] ان ینقشوا علیها عتیق ملحوم .(معالم القربة فی احکام الحسبة از یادداشت ا...
-
علی شربینی
لغتنامه دهخدا
علی شربینی . [ ع َ ی ِ ش ِ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن محمد خطیب شربینی مصری شافعی . مکنی به ابوالحسن . مفسر بود. او راست : فتح الرحیم الرحمان فی تفسیر آیة «ان اﷲ یأمر بالعدل و الاحسان » که در سال 1028 هَ . ق .از تألیف آن فراغت یافت . (از معجم المؤ...
-
اشغال
لغتنامه دهخدا
اشغال . [ اِ ] (ع مص ) در کار داشتن کسی را. لغت ردی است یا کم یا جید و فصیح . (منتهی الارب ). و آن لغتی جَیّد و بقولی ردی است . در ردی بودن این لغت گویند صاحب بن عباد بعامل خویش که در نامه ای نوشته بود: ان رأی مولانا ان یأمر باشغالی ببعض اشغاله فعل...
-
خطوات
لغتنامه دهخدا
خطوات . [ خ ُ طُ ] (ع اِ) ج ِ خُطوَة و خَطوَة. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (ترجمان علامه جرجانی ) : یا ایها الناس کلوا مما فی الارض حلالاً طیباً و لاتتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین . (قرآن 168/2).یا ایها الذین امنوا لاتتبعو...
-
مدرج
لغتنامه دهخدا
مدرج . [ م ُ رَ ] (ع ص ) درنوردیده . درنوشته ، و جز آن . (از فرهنگ فارسی معین ): ادرج الطومار؛ طواه . (از اقرب الموارد). نعت مفعولی است از ادراج . رجوع به ادراج شود. || درج شده . مندرج شده . (فرهنگ فارسی معین ): أدرج الشی ٔ فی الشی ٔ؛ ادخله و ضمنه ....
-
مرضی
لغتنامه دهخدا
مرضی . [ م َ ضی ی ] (ع ص ) مرضو. (منتهی الارب ). || خوش و پسندیده . (منتهی الارب ). مختار. (یادداشت مرحوم دهخدا). آنکه یا آنچه مورد پسند باشد. مورد رضایت . خشنود و قانع شده . مقبول و مطبوع و خوش آیند. لایق ستایش و موافق میل و پذیرا. (ناظم الاطباء) : ...
-
لطف ا
لغتنامه دهخدا
لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) (الشیخ ...) ابن عبدالکریم بن ابراهیم بن علی بن عبدالعالی العاملی المیسی ثم الاصفهانی . معاصر شیخ بهائی و شاه عباس کبیر و مسجد معروف در میدان شاه اصفهان به نام اوست .درباره ٔ وی صاحب روضات الجنات آرد: ... کان عالماً فاض...
-
حاجی ترخان
لغتنامه دهخدا
حاجی ترخان . [ ت َ ] (اِخ ) یا هشترخان (اِخ ) شهری از مملکت روسیه در اروپا کرسی ناحیتی بهمین نام واقع در جزیره ای از گنگباری (مجمعالجزائری ) که از دلتاهای ولگا (آتل ) تشکیل میشود در 45 هزارگزی مصب این رود ببحر خزر. دارای 225000 مردم و سابقاً آنجا آرش...
-
طاهر همدانی
لغتنامه دهخدا
طاهر همدانی . [هَِ رِ هََ م َ ] (اِخ ) مشهور به باباطاهر عریان . ازخاک پاک همدان بوده . او در آن ولایت به دیوانگی شهرت نموده بلی اوست دیوانه که دیوانه نشد. اغلب اوقات وایام در بیغوله و غارش مقام . گویند چنان آتشی در دل آن دیوانه ٔ فرزانه برافروخته و ...
-
لطف
لغتنامه دهخدا
لطف . [ ل ُ ] (ع اِمص ، اِ) نرمی در کار و کردار. (منتهی الارب ). رفق . (تاج المصادر). مدارات . خوش رفتاری . مودت . برّ. نیکوئی . نیکوکاری . ج ، الطاف : لذت انهار خمر اوست ما را بی حساب راحت ارواح لطف اوست ما رابی سخن . منوچهری .گسیل کرد رسولی سوی برا...
-
باباطاهر
لغتنامه دهخدا
باباطاهر. [ هَِ ] (اِخ ) باباطاهر عریان همدانی بوده و مسلک درویشی و فروتنی او که شیوه ٔ عارفان است سبب شد تا وی گوشه گیر گشته و گمنام زیسته و تفصیلی از زندگانی خود باقی نگذارد فقط در بعض کتب صوفیه ذکری از مقام معنوی و مسلک ریاضت و درویشی و صفت تقوی و...
-
طغرل بیک
لغتنامه دهخدا
طغرل بیک . [ طُ رِ / رُ ب َ ] (اِخ ) (طغرل اول ) محمدبن میکائیل بن سلجوق بن دقاق ، ملقب به رکن الدین و الدوله ، المکنی به ابوطالب (429 تا 455 هَ . ق .). درراحةالصدور آورده که : در شهور سنه ٔ اربع و عشرین و اربعمائة سلطنت آغاز کرد و سیر حمیده ٔ ملوک پ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن یوسف بن محمدبن العباس مکنی به ابوالخیر و ملقب برضی الدین القزوینی الطالقانی . در نامه ٔ دانشوران آمده است که : در کتب تراجم حفّاظ و مشایخ محدّثین و مشاهیر مفسّرین این دانشور جلیل و هنرمند نبیل را هم ابوالخیر مین...