کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وجاهت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وجاهت
لغتنامه دهخدا
وجاهت . [ وَ هََ ] (از ع ، اِمص ) خوبرویی و زیبایی .خوشگلی . (ناظم الاطباء). خوبرویی . (آنندراج ). حسن و جمال . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). || روشناسی . || عزت . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). و به کسر واو خطاست . (غیاث اللغات از کشف و ...
-
واژههای همآوا
-
وجاهة
لغتنامه دهخدا
وجاهة. [ وَ هََ ] (ع مص ) روی شناخته و باقدر گردیدن . (منتهی الارب ). روی شناس شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ). وجیه و با قدر و منزلت گردیدن . (اقرب الموارد). خداوند قدر و جاه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) قدر و شرف . گوین...
-
جستوجو در متن
-
باوجاهت
لغتنامه دهخدا
باوجاهت . [ وِ هََ ] (ص مرکب ) کسی که وجاهت دارد. زیبا. وجیه . خوشروی . خوشگل . || خوش نام . آنکه در بین مردم به خوشنامی شهرت یافته باشد. مقبول العام . و رجوع به وجاهت و وجهه شود.
-
رامپوری
لغتنامه دهخدا
رامپوری . (اِخ ) وجاهت حسین عندلیب شادانی رامپوری . مؤلف فرهنگ فارسی «نقش بدیع» که در 1342 هَ . ق . در لاهور بچاپ رسیده است . (از مقدمه ٔ فرهنگ معین ص 43).
-
بهر و رو
لغتنامه دهخدا
بهر و رو. [ ب َ رُ رو ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بهر رو. جمال . وجاهت و صباحت . (از یادداشت بخط مؤلف ). به بهر رو و بر و رو رجوع شود.
-
وجیه المله
لغتنامه دهخدا
وجیه المله . [ وَ هُل ْ م ِل ْ ل َ / ل ِ ] (از ع ، ص مرکب ) از وجیه المله ٔ عربی . کسی که مورد توجه و علاقه ٔ مردم است . دارای وجاهت ملی . مقبول عامه : خران داخلی معقول بودندوجیه المله و مقبول بودند.ایرج میرزا (از فرهنگ فارسی معین ).
-
زشترویی
لغتنامه دهخدا
زشترویی . [ زِ ] (حامص مرکب ) زشت روئی . بدشکلی و بدرویی . (ناظم الاطباء). قباحت منظر. بدگلی . مقابل خوشگلی و وجاهت . (فرهنگ فارسی معین ) : تو گویی تا قیامت زشت رویی بر او ختم است و بر یوسف نکویی . سعدی (گلستان ).رجوع به ماده ٔ قبل ، زشت و دیگر ترکیب...
-
گردیانوس
لغتنامه دهخدا
گردیانوس . [ گ ُ ] (اِخ ) مارکوس آنتونیوس . امپراطور روم . وی در سال 157 م . در رم متولد و در سال 238 م . در کارتاژ (قرطاجنه ) وفات یافت . او مسرف ، ملایم و شریف بود. وی شهرت و وجاهت بسیار به دست آورد. در هر ماه در نمایشی از گلادیاتورها میداد و آنان ...
-
تکر
لغتنامه دهخدا
تکر. [ ت َک ْ ک َ ] (ص ، اِ) در لغت هند بمعنی مردمان صاحب ثروت و وجاهت و رؤسای ایل و صاحبان حشم که پایه شان پست تراز رای ها باشد و از اوساطالناس بالاتر و اینکه مجدالدین در قاموس بضم تا ضبط کرده گویا بر حسب لهجه ٔ عرب باشد. و در معنی این کلمه هم اشتب...
-
خوبرویی
لغتنامه دهخدا
خوبرویی . (حامص مرکب ) خوب سیمایی . خوش صورتی . خوشگلی . (ناظم الاطباء). زیبایی . جمال . حُسن . صباحت . وجاهت . قشنگی . نیکویی . (یادداشت بخط مؤلف ) : یکی خوبرویی و زیبندگی که هست آیتی در فریبندگی . نظامی .یکی گفت از ختن خیزد نکویی فسانه ست آن طرف د...
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن باعورا. حکیم و پسرخواهرایوّب علیه السلام یا پسرخواهر مادر وی بود. و گویند تلمیذ داود علیه السلام و گویند قاضی بنی اسرائیل است وگویند بنده ای بود نوبی آزاد از سیاهان مصر و در نبوت او اختلاف است ، و او غیر لقمان بن عاد است . ...
-
ند
لغتنامه دهخدا
ند. [ ن َ ] (اِ) رشد. افزونی . نمو. (برهان قاطع) (از رشیدی ) (انجمن آرا) (از جهانگیری ) (از فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (فرهنگ خطی ). برومندی . (فرهنگ خطی ) : گر بخت را وجاهت و اقبال را ند است از خدمت محمد بهروز احمد است . ابوالفرج رونی (از حاشیه ٔ برهان...
-
روز بازار
لغتنامه دهخدا
روز بازار. [ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رونق کار و بار و گرمی بازار. (از برهان قاطع). رواج و رونق . (فرهنگ رشیدی ) رونق بازار وگرمی خریدار. (فرهنگ شعوری ). وقت رونق و رواج . (فرهنگ نظام ). گرمی و رواج بازار. (آنندراج ) : اگر دیده بان دود بیند بروز...