کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وتین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وتین
لغتنامه دهخدا
وتین . [ وَ ] (ع اِ) رگی که دل بدان آویخته است . (ناظم الاطباء). رگ دل و تن . (بحرالجواهر). رگ دل . (زمخشری ). رگ دل که هرگاه پاره گردد صاحبش می میرد. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رگی است که با پاره شدن آن صاحبش می میرد و ابن سیده گوید ر...
-
واژههای همآوا
-
وطین
لغتنامه دهخدا
وطین . [ وَ ] (ع اِ) آن رسن را که عماری بدان بازبندند به تازی وطین خوانند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). رجوع به منقطعالوطین شود.
-
جستوجو در متن
-
موتون
لغتنامه دهخدا
موتون . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از وتن . مردی که بریده بود رگ جان او. آن که جراحت بر رگ وتین وی رسیده باشد. (ناظم الاطباء). آن که وتین یعنی رگ درونی ملاصق قلب او مورد اصابت قرار گرفته باشد. (از اقرب الموارد). بر وتین زده شده که رگ دل است . (آنندراج...
-
وتن
لغتنامه دهخدا
وتن . [ وَ ] (ع مص ) بر وتین کسی زدن . (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
اوتنة
لغتنامه دهخدا
اوتنة. [ اَ ت ِ ن َ ] (ع اِ) ج ِ وتین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
وتن
لغتنامه دهخدا
وتن . [ وُ ت ُ ] (ع اِ) ج ِ وتین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به معنی رگ دل . || ج ِ واتن . (المنجد). به معنی ثابت و پاینده در جای خود و آب روان . رجوع به واتن شود.
-
آورتی
لغتنامه دهخدا
آورتی . [ وُ ] (از یونانی ، اِ) آئورت . آوُرطی . ام الشرائین . اُرطی . دبر. شریانی که از بطن اَیْسَر قلب بوسیله ٔ شریانهای دیگر، خون سرخ بهمه ٔ اعضاء رساند. و آن بر دو قسمت است آورتی بطنی و آورتی صدری ، و آورتی صدری را وتین گویند.
-
نیط
لغتنامه دهخدا
نیط. [ ن َ ] (ع مص ) دور شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || (اِ) مرگ یا مرده یا نهایت زمان عمر. (منتهی الارب ). موت یا جنازه یا اجل . و یقال : طعن فی نیطه وفی جنازته ؛ اذا مات . (متن اللغة) (از اقرب الموارد). || آن رگ بود که دل...
-
شاهرگ
لغتنامه دهخدا
شاهرگ . [ رَ ] (اِ مرکب ) رگ جان که بتازی حبل الورید گویند. (بهار عجم ) (آنندراج ). دو رگ درشت گردن . شهرگ . (یادداشت مؤلف ) : مریض عشق چون نبضی که بندد تسمه فصادش کمر بندد بخون خویشتن تا شاهرگ دارد. تأثیر (از بهار عجم ).وتین . ورید. ودج . فریصه . ...
-
نائط
لغتنامه دهخدا
نائط. [ ءِ ] (ع ص ) نعت است از نوط. (اقرب الموارد). || (اِ) رگی است در پشت مازه . آن رگ که دل بدو آویخته بود از وتین .رگ پشت که زیر دو تندی پشت باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). والنائط، عرق مستبطن الصلب تحت المتن او ممتد فی الصلب یعالج المصفور بقطعه ...
-
نیاط
لغتنامه دهخدا
نیاط. (ع اِ) دل . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). نیط. (از بحر الجواهر). فؤاد. (از بحر الجواهر) (اقرب الموارد) (از متن اللغة). || آنچه بدان چیزی آویزند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). معلق هر چیزی . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). گوین...
-
عمود
لغتنامه دهخدا
عمود. [ ع َ ] (ع اِ) ستون خانه . (منتهی الارب ). آنچه از قبیل خانه بر آن استوار گردد. تیرآهن . (از اقرب الموارد). ج ، آعمِدة، عَمَد، عُمُد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : زده بر سرکوه چار از عمودسرش تا به ابر اندر از چوب عودبدان هر عمود آشیانی بزرگ ...
-
رگ
لغتنامه دهخدا
رگ . [ رَ ] (اِ) عِرق . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مجرای لوله مانندی که متفرق می سازد مواد مایعه را در بدن حیوان یا در اجزای مختلفه ٔ نبات . (ناظم الاطباء). لوله های سخت تر از گوشت بدن جاندار که حامل خون است . (فرهنگ نظام ). عروق [ رگها ] عبارت از مج...