کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هیق
لغتنامه دهخدا
هیق . (اِخ ) دهی است از دهستان خانمرود بخش هریس شهرستان اهر. واقع در 19هزارگزی شوسه ٔ تبریز به اهر و دارای 257 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
هیق
لغتنامه دهخدا
هیق . (اِخ )دهی است از دهستان مشکین باختری بخش مرکزی شهرستان خیاو. واقع در یک هزارگزی شوسه ٔ خیاو به اهر و دارای 1935 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
هیق
لغتنامه دهخدا
هیق . [ هََ ] (ع اِ) شترمرغ که برای درازی آن به این نام خوانده شده .(اقرب الموارد). شترمرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ).- هیق ازق ؛ اشترمرغ بسیارپر. (مهذب الاسماء).|| (ص ) مرد دراز سخت دراز و گویند دراز و باریک . ج ، اهیاق ، هیوق . (اقرب الموارد). ||...
-
هیق
لغتنامه دهخدا
هیق . [ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر. واقع در 11هزارگزی شوسه ٔ تبریز به اهر و دارای 826 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
واژههای همآوا
-
حیق
لغتنامه دهخدا
حیق . [ ح َ ] (ع اِ) آنچه درگیرد مردم را از مکروه فعل وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (ع مص ) حُیوق . حَیَقان . احاطه کردن چیزی را. || کار کردن شمشیر در چیزی . || لازم شدن و واجب گشتن . || فرودآمدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء...
-
جستوجو در متن
-
هیوق
لغتنامه دهخدا
هیوق .[ هَُ ] (ع اِ) اَهْیاق . ج ِ هیق ، به معنی اشترمرغ . (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). رجوع به هیق شود.
-
اشترمرغ ماده
لغتنامه دهخدا
اشترمرغ ماده . [ اُ ت ُ م ُ غ ِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هَیْقَم . هیق . (منتهی الارب ).
-
ازف
لغتنامه دهخدا
ازف . [ اَ زَف ف ] (ع ص ) هَیْق ٌ ازف ؛ شترمرغ نر بسیار پرریزه دار. شترمرغ بسیارزف بهم پیچیده . (منتهی الارب ).
-
هیقم
لغتنامه دهخدا
هیقم . [ هََ ق َ ] (ع اِ) آواز موج دریا. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بانگ دریا. (مهذب الاسماء). || دریای فراخ دورتک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دریای پهناور. (اقرب الموارد). || آواز فروبردن لقمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الم...
-
مشگین باختری
لغتنامه دهخدا
مشگین باختری . [ م ِ ن ِ ت َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش مرکزی شهرستان خیاو (مشکین شهر) است . این دهستان در باختر بخش واقع است و بیشتر روستاهای آن در جلگه قرار دارد. این دهستان دارای 71 آبادی بزرگ و کوچک است . و در حدود 19394 تن سکنه دارد...
-
احذر
لغتنامه دهخدا
احذر. [ اَ ذَ ] (ع ن تف ) ترسنده تر. || هوشیارتر. دوراندیش تر. حزوم تر.- امثال : احذر من ذئب ؛ حازم تر از گرگ . قالوا انه یبلغ من شدة احترازه ان یراوح بین عینیه اذا نام فیجعل احدیهما منطبقة نائمة و الاخری مفتوحة حارسة بخلاف الأرنب الذی ینام مفتوح ...
-
اشم
لغتنامه دهخدا
اشم . [ اَ ش َم م ] (ع ص ) مرد بلندبینی . (منتهی الارب ) (مجمل اللغة) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (زمخشری ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). ج ، شُم ّ. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). کعب گوید: شم العرانین أبطال لباسهم . (تاج العروس ). رجوع به شُم ّ شود....
-
اشنویه
لغتنامه دهخدا
اشنویه . [ اُ ی َ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی آرد: شهری وسط است در میان کوهستان بر یک مرحله ٔ ارمیه افتاده در غرب مایل قبله . هوایش خوشتر از ارمیه بود و آبش از اودیه ای که از آن جبال برمیخیزد. حاصلش غله و دیگر حبوبات و انگور بود و مردمش بیشتر سنی اند و صدو...