کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ندماء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ندماء
لغتنامه دهخدا
ندماء. [ ن ُ دَ ] (ع اِ) ج ِ ندیم . رجوع به ندیم و نیز رجوع به ندما شود.
-
جستوجو در متن
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) جوینی نیشابوری ملقب به فخر الکتاب جوینی . نام او حسن بن علی بن ابراهیم است و از ندماء اتابک زنگی بشام بود.
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن بیبة. مهتر مجاشع، از بنی تمیم ، وی از جلساء و ندماء ملوک بود و فرزدق او رامدح گفته است . رجوع به تاج العروس ، درب ی ب ، شود.
-
باغ سرآسیاب
لغتنامه دهخدا
باغ سرآسیاب . [ غ ِ س َ ] (اِخ ) نام آبادیی نزدیک کرمان : سلطانشاه در بعلیاباد که این زمان باغ سرآسیاب گویند با ندماء و عمله ٔ طرب بشرب مدام مشغول بود. (تاریخ کرمان ص 86).
-
ندما
لغتنامه دهخدا
ندما. [ ن ُدَ ] (از ع ، اِ) مصاحبان . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). ندیمان . همنشینان . (ناظم الاطباء). ندماء : امیر عبدالسلام رئیس بلخ را اختیار کرد و از جمله ٔ ندما بود و به رسولی رفته . (تاریخ بیهقی ص 519).بود از ندمای شه جوانی در هر هنری تمام دا...
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن زیل ، مکنی به ابوالحسن ، علی بن سهل طبری . کاتب مازیاربن قارن است . وی چون به دست خلیفه مسلمانی گرفت ، مقرب شد و فضل او پیدا گشت و متوکل او را در جمله ٔ ندماء درآورد. او راست : کتاب فردوس الحکمة و تحفة الملوک ، و کناش الحضرة،...
-
ابن هندو
لغتنامه دهخدا
ابن هندو. [ اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) ابوالفرج علی بن حسین بن هندو. او در طب شاگرد ابوالخیر حسن بن سوار بغدادی است . فیلسوف و طبیب و شاعر ایرانی بدربار آل بویه . چندی کاتب عضدالدوله ٔ دیلمی بود و کتب عدیده در طب و فلسفه دارد و ابومنصور ثعالبی مقام او را در...
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابراهیم بن ابی بکر عبداﷲ حصیری . فقیه و ندیم از ندماء مسعودبن محمود سبکتکین . او از جانب مسعودبن محمود سبکتکین نوبتی به سال 422 هَ . ق . برسولی نزد قدرخان شد تا جلوس مسعود و عزل محمد را بخان آگهی دهد و تجدید عهود ک...
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) هارون بن علی بن یحیی بن منصور منجم و جدپدر او ابومنصور منجم ابوجعفر المنصور عباسی . او ایرانی و مجوسی بود و پسر او یحیی ا ز پیوستگان ذوالرّیاستین فضل بن سهل بود و فضل در احکام نجوم برأی او عمل میکرد. و پس از فضل ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی محمد الیزیدی مکنی به ابوجعفر. حافظ ابوالقاسم بن عساکر در تاریخ دمشق گوید: احمدبن محمدبن یحیی بن المبارک بن المغیرة ابوجعفر العدوی النحوی که پدر وی معروف به یزیدیست از ندماء مأمون بود وبا وی به دمشق شد و از آنجا بغزای ...
-
ندیم
لغتنامه دهخدا
ندیم . [ ن َ ] (ع ص ، اِ) حریف شراب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ خطی ). حریف شراب و بسا که توسعاً در مورد هر رفیق و مصاحبی استعمال شده است . (اقرب الموارد). هم شراب . (بحر الجواهر). یار شراب .(دهار). هم پیاله . (از بحر الجواهر) (...
-
صدرالدین
لغتنامه دهخدا
صدرالدین . [ ص َ رُدْ دی ] (اِخ ) ربیعی (مولانا...) وی در قصبه ٔ فوشنج بامر خطابت مشغول بودو بواسطه ٔ جودت طبع و حدت ذهن در سلک ندماء و خواص ملک فخرالدین محمد کرت انتظام یافت و به اشاره ٔ ملک کرت نامه ای بر وزن شاهنامه در تاریخ ملوک غور بنظم آورد و د...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصربن الحسین البازیار، مکنی به ابوعلی . وی ندیم سیف الدولةبن حمدان بود. و پدر او نصربن الحسین از مهاجرین سامرّا بود و بخدمت معتضد خلیفه و اصحاب وی پیوست و در دل خلیفه جای کرد، و اصل او از خراسان بود و بازیاری دوست میداشت و...
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن ماهان بن بهمن بن بشک التمیمی بالولاء الارجانی الاصل المعروف بابن الندیم . الندیم الموصلی مکنی به ابی محمد. مولد سنه ٔ 150 و وفات 235 هَ . ق . وی از ندماء خلفا بوده و او را سخنان ظریف است و در خلاعت و غنا یگانه بود...